نغمه درد
در منی و اينهمه زمن جدا
با منی و ديده ات بسوی غير
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غير
غرق غم دلم بسينه می طپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی كه بی خبر زمن
بركشی تو رخت خويش ازين ديار
سايه توام بهر كجا روی
سر نهاده ام به زير پای تو
چون تو در جهان نجسته...