یبار دیگه هم (ارشد) ترم یک ی شب رفیقم گفت بیا بریم فوتبال ببینیم.گفتم باشه.ی تلویزیون داره خوابگاه کلا اونم تو نماز خونست.ما وسطای راهرو بودیم.رفیقم گفت بیا تا نمازخونه مسابقه دو بدیم.گفتم یالا.اقا شروع کردیم دویدن.عین اسب میدویدم، انگار حالا المپیک بود (خاک بر سرم).هیچی نزدیک در نمازخونه که...