ن بابا.....
تموم بچه های اینجا واسم غریبن.جو باشگا یجوری شده.هیچی مث قبل نیست واسم.
معذرت میخوام ولی تاپیکا پر شده ار بچه های کم سنو سال که نمیشه حرف زدن عادیشونو تشخیص بدی.
نمیدونم شاید مشکل از منه
با این وجود عزلت نشینی رو انتخاب کردم.
رفتم تو لاک خودم
قبل ماهیگیری ی آمپول بزن.خلاصه خودتو واکسینه کن.از ما گفتن....:))
عطا خیلی خوشحالم ک ان بودی و دیدمت.
خیلی بهم چسبید این حرف زدن در حد رب دیقه.ممنونم ازت.خیلی ممنونم
زندگی کلبه دنجی است
که درنقشه خود دوسه تا پنجره روبه خیابان دارد...
گاه باخنده عجین است وگهی باگریه..
گاه خشک است گهی شرشرباران دارد..
زندگی مرد بزرگی است که دربسترمرگ
به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد
زندگی حالت بارانی چشمان توست..
که درآن قوس قزح های فراوان دارد...
زندگی آن گل سرخی است که تو...
چه خبر از دل تو ؟
نفسش مثل نفسهای دل کوچک من میگیرد ؟ ؟
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد !
تو هم از غصه این قهر کمی دلگیری ؟
لحظه ای هم خبر از حال دل خسته ی من میگیری ؟
شود آیا که شبی
دل مغرور تو هم
فکر چشمان سیاه دگری را بکند
دست خالی ز وفایت روزی
قطره ای اشک ز چشمان ترم پاک کند...