نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    در ميان گريه هايم ، همچو يك شمع مذابم در ميان آرزو ها ، چون كويري در سرابم چشمه اي خشكيده ، از امواج آبم من سرودي در گلو ، بگرفته از غم تار رنجم ، من ، ربابم من چو قانوسي .... به تاق بي كسي ما’وا گرفتم شمع بي نورم، كه در فانوس جانم جا گرفتم! قوي تنهايم ، كه در تنهائي خود رفته ام از...
  2. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خدا حافظي از پويا شعر از : نيره فروتن ( پازوکي ) آهنگ : جهانبخش پازوکي وقتي نباشي انگار که هستم و گويا که نيستم روزي که رفتي من با تمام وجودم گريستم ==== خدا حافظي کردي يک جوري که انگار ديگه بر نمي گردي اشکات شده بوسه يک جوري که انگار سرپا همه دردي سرپا همه دردي ........ ديگه برنمي گردي...
  3. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    اي فروغ روزگار تباه من روز گارم تيره گشته چون دود آه من من كه مست از آن نگاهم چشم مستت ساغرم شد اي عجب ديوانه بودم آنچه گفتي باورم شد آه از آن پيمان كه بستي با من اي جان در همان دم هم شكستي عهد و پيمان خوش به يادت مست مستم مي بنوشم تا هستم كي شود روزي بيايي به ديدارم تا ببيني كرده دوري...
  4. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    سلام من به تو یار قدیمی منم همون هوادار قدیمی هنوز همون خراباتی و مستم ولی بی تو سبوی می شکستم همه تشنه لبیم ساقی کجایی گرفتار شبیم ساقی کجایی اگه سبو شکست عمر تو باقی که اعتبار می تویی تو ساقی اگه میکده امروز شده خونه تزویر وای شده خونه تزویر تو محراب دل ما تویی تو مرشد و پیر همه به جرم مستی سر...
  5. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    ندارم جز غزل چیزی دهم برچشم و ابرویت* ویا بخشم چو خواجه آن دورا بر خالِ هندویت ویا صـائب نی ام تا در رهت ای نازنین دلدار* دهم دست و سر و پا و شوم دل خسته و بیمار ویا چـون شهریار ، آن شاعر پر شور ایرانی* دهم در راه تو روح و تن و آنی شوم فانی به تو تـقدیم می دارم هزاران بیت ِاشعارم* که تا آگه شـوی...
  6. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    همچو فرهاد بود كوه كني پيشه ما كوه ما سينه ما ، ناخن ما، تيشه ما بهر يك جرعه’ مي ، منت ساقي نكشيم اشك ما ، باده’ما ، ديده’ ما ، شيشه ما ماه من ، شاه من ، بيا اي تاج سرم بيا بنشين به برم! دل به يار بي وفاي خويشتن دادم و ديدم سزاي خويشتن زخم فرهادو من از يك تيشه بود او به سر زد ، من...
  7. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    موجم ولی خاموش وخسته با دست خود در هم شکسته آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته ...
  8. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    خدايا تو خود اين وجود مرا سراسر همه تار و پود مرا به عشق و به مستي سرشتي اگر يا غم عشق او از سرم كن به در يا كه صبرم عطا كن يا نصيبم نما بينمش يك نظر يا كه دردم دوا كن چرا به نگاهش به چشم سياهش تو اين همه مستي دادي؟؟ از آن همه مستي تو هستي ما را به باده پرستي دادي؟؟...
  9. hamedinia_m51

    كوي دوست

    یکی آمد که دنیایش شروعی تازه در من بود پر از احساس موسیقی، شبیه لحن سوسن بود ردیف آرزوهایش کمی تا قسمتی ابری نگاه ساده اش اما،همیشه صاف و روشن بود حریم پاک مریم را به کرکس ها نمی بخشید برایش ناز سنجاقک، همیشه سهم لادن بود به زخم گل نمی خندید،مهتابی تر از شب بود همیشه بود، و می آمد ولی از جنس...
  10. hamedinia_m51

    سلام دوست عزيز من خوبيد ؟ ببخشيد دير شد ميشه كمي بيشتر ازخودت بگي ؟(نام ونشوني ، اهل كدوم شهري...

    سلام دوست عزيز من خوبيد ؟ ببخشيد دير شد ميشه كمي بيشتر ازخودت بگي ؟(نام ونشوني ، اهل كدوم شهري و...هرچي صلاح دونستي ) توي پروفايلت چيزي دستگيرم نشد .
  11. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    قلبم را درون پاکت نامه گذاشتم و با پست پیشتاز برایت فرستادم. نامه ای درون پاکت بود خواندی؟ دلشوره های نیامدنت را نوشتم ...
  12. hamedinia_m51

    كوي دوست

    آنقدر خیس خورده بود از اشک که با هیچ شعله ای منفعل نمیشد اما انگار دوباره هیزم دل من با کبریت نگاهی آتش گرفته
  13. hamedinia_m51

    سرسجاده ی ايمان و امان٫فرصتی نيست برای ترديد عشق اينجا بايد شور اينجا بايد شوق اينجا بايد و تو...

    سرسجاده ی ايمان و امان٫فرصتی نيست برای ترديد عشق اينجا بايد شور اينجا بايد شوق اينجا بايد و تو ای رهگذر ساده و بی نام و نشان لحظه ای صبر کن اینجا و بمان بی درنگ رنگ شب زیبا نیست تو بمان و تو بخوان شاید از بودن تو رنگ شب زیبا شد ...[IMG]
  14. hamedinia_m51

    سلام دوست من ممنون عكس زيبائي بود ... سرسجاده ی ايمان و امان٫فرصتی نيست برای ترديد عشق...

    سلام دوست من ممنون عكس زيبائي بود ... سرسجاده ی ايمان و امان٫فرصتی نيست برای ترديد عشق اينجا بايد شور اينجا بايد شوق اينجا بايد و تو ای رهگذر ساده و بی نام و نشان لحظه ای صبر کن اینجا و بمان بی درنگ رنگ شب زیبا نیست تو بمان و تو بخوان شاید از بودن تو رنگ شب زیبا شد ...
  15. hamedinia_m51

    سرسجاده ی ايمان و امان٫فرصتی نيست برای ترديد عشق اينجا بايد شور اينجا بايد شوق اينجا بايد و تو...

    سرسجاده ی ايمان و امان٫فرصتی نيست برای ترديد عشق اينجا بايد شور اينجا بايد شوق اينجا بايد و تو ای رهگذر ساده و بی نام و نشان لحظه ای صبر کن اینجا و بمان بی درنگ رنگ شب زیبا نیست تو بمان و تو بخوان شاید از بودن تو رنگ شب زیبا شد
  16. hamedinia_m51

    كوي دوست

    باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش...
  17. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    چقدر دوست داشتم يک نفر از من مي پرسيد چرا نگاه هايت انقدر غمگين است ؟ چرا لبخندهايت انقدر بي رنگ است ؟ اما افسوس ... هيچ کس نبود هميشه من بودم و من و تنهايي پر از خاطره . اري با تو هستم .. با تويي که از کنارم گذشتي... و حتي يک بار هم نپرسيدي چرا چشم هايت هميشه باراني است!!!
  18. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند وگذشت ایام,چون چروکی است که برچهره من میماند روزهامیگذرند , که سکوتی ممتد, برلبم میرقصد قصه هایی که زدل می آیند , زیرسنگینی این بارسکوت بی صدامیمیرند روزها میگذرند , که به خود میگویم گرکسی آمدوبرداشت زلب مهرسکوت گرکسی آمدوگفت قطعه شعری بسرود گرکسی...
  19. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    زمين سكوت كن خورشيد باز هم با تو سخن مي گويد.. ..اي زمين صداي مرا ميشنوي؟؟ بار چندم است نميدانم؟ اما اينرا خوب ميدانم ، كه هر روز صبح به عشق تو چشم باز ميكنم و مسير طولاني تا قله كوه را مي پيمايم كه شايد اينبار سنگيني نگاه تو دل مرا بلرزاند ، چندین بار دلبري كنم و پشت ماه پنهان شوم.. چقدر براي...
  20. hamedinia_m51

    كوي دوست

    چه زيبا ديدگانم اشك می ريزند در اين آيينه ی صد رنگ و از مجذور چشمان تو در محراب ابرويت عجب رنگين كمان های قشنگی در نگاه من می آميزند تو مثل نور مشهودی تو در عينی كه در نزديكی ذهن منی، دوري تو مثل منظومه ی شمسي، پر از اوزان نورانی تو مثل شعر منثوري چه قدر از حجم اندوه تو می ترسم چه قدر از شط...
بالا