نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    لبخند عکسها افسرده می شود در خاطره ای که شادیمان نمی بخشد از اندوه به شادمانی شاهراهی بود که در میانبر عشق گمش کردیم
  2. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    همیشه بی‌تو همینم،هر آینه تکرار! و باز پشتِ سَرم در،مقابلم دیوار دوباره عکسِ قشنگت که شد رفیقِ غزل و دستِ سردِ تو و سازِ خسته ی گیتار...
  3. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    دخترم با تو سخن مي گويم ‏ زندگي در نگهم گلزاريست ‏ و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري ‏ من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏ گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است ‏ گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏ کس نگيرد زگل مرده...
  4. hamedinia_m51

    غزل و قصیده

    پیش صاحب نظران مُلک سلیمان باد است بلکه آن است سلیمان که ز مُلک آزاد است آنکه گویند که بر آب نهاد است جهان مشنو ای خواجه که تا درنگری بر باد است خیمه انس مزن بر در این کهنه رباط که اساسش همه ناموضع و بی بنیاد است دل بر این پیرزن عشوه گر دهر مبند نو عروسی است که در عقد بسی داماد است هر زمان...
  5. hamedinia_m51

    سلام توی پروفایلتون دیدم علاقمند به شطرنج هستید برام جالب بود .شما شطرنج درچه سطحی بازی می کنید...

    سلام توی پروفایلتون دیدم علاقمند به شطرنج هستید برام جالب بود .شما شطرنج درچه سطحی بازی می کنید ؟ دارای ریتینگ هستید ؟
  6. hamedinia_m51

    سلام دوست عزیز ، من فراموش نکردم ولی یکی دوروزه سیستمم خراب بود وپیام گذاشتن برای شما سخت بود...

    سلام دوست عزیز ، من فراموش نکردم ولی یکی دوروزه سیستمم خراب بود وپیام گذاشتن برای شما سخت بود وپیغام خطا می داد به هرحال در مورد اسمتون ویا شهرتون و... اصراری نبود وگفتم اگه صلاحه ولی به هرحال ما درخدمتیم ...
  7. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    امشب دلم میخواد تا فردا می بنوشم من زیبا ترین جامه هایم را بپوشم من با شوق بی حد باغچه هامان را صفا دادم امشب تا میشد گل توی گلدونها جا دادم بعد از جدایی ها آن بی وفایی ها فردا تو می آیی فردا تو می آیی بعد از گسستن ها آن دل شکستن ها فردا تو می آیی از خونه ی ما نا امیدی ها سفر کرده گویا دعاهای...
  8. hamedinia_m51

    سلام دوست عزیز عید شما هم مبارک :gol:

    سلام دوست عزیز عید شما هم مبارک :gol:
  9. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    نزار بهت عادت کنم جدایی سخته گل من یه روز تو از اینجا میری میشکنه تنها دل من نزاربهت عادت کنم جدایی سخته گل من تو که نمیمونی پیشم داغتو رو دلم نزار نزار بهت عادت کنم تا که جدایی سخت نشه نهال عشق و بسوزون تا یه روزی درخت نشه ما که بهم نمیرسیم حتی توی خواب و خیال قسمت ما یکی نشد حتی توی فنجون فال...
  10. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    سلام شبتون به خیر :gol: چقدر شبیه امضاء منه !!!!
  11. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است !
  12. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    دلدار رفت و ديده به حيرت دچار ماند با ما نشان برگ گلي زان بهار ماند...
  13. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    محبوب من آن است که دارد رخ زیبا با جام طرب آید و گوید که بفرما خوش خلق و طربناک و ظریف است همیشه لبخند به لب دارد و آغوش مهیا بر طرف چمن جوجه کبابی و شرابی یک جرعه بکام من و یک بوسه به لبها تا کور شود زاهد خود بین منافق ما مست و خراباتی و از زهد مبرا یا رب به فروم و همه رندان نظری کن تا...
  14. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    كم‌نامة خاموش برايم بفرست از حرف پ‍ُرم، گوش برايم بفرست دارم خفه مي‌شوم در اين تنهايي لطفا‌ً كمي آغوش برايم بفرست تا عشق دويد از دهانم بيرون نام تو كشيد از دهانم بيرون گفتم كه به تو حرف دلم را بزنم يك بوسه پريد از دهانم بيرون بر نيمكت شكسته‌اي در باران در دست تو چتر بسته‌اي در باران باران باران...
  15. hamedinia_m51

    كوي دوست

    چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی ! عجیب تر آن كه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه كوششی ، نه ت فقط نشسته و گفتیم : خدا كند كه بیایی *************** عصر یك جمعه دلگیر، دلم گفت: بگویم، بنویسم كه چرا عشق به انسان نرسیدست، چرا آب به انسان نرسیدست، و هنوزم كه هنوز...
  16. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    جان فدای عشق جانان کرده ایم ... این عنایت بین که با جان کرده ایم
  17. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  18. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  19. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    چشاي تو نور كوچه باغ راز چشاي من ظلمت شب نياز با هم ديگه راز و نيازي داشتيم حكايت دور و درازي داشتيم اما پس از اون آشنايي اون هم دلي اون هم زباني از گرده راه اومد جدايي رفتي و چشم برم گذاشتي تو اين قفس تنهام گذاشتي حالا نمي دونم...
بالا