نتایح جستجو

  1. baroonearamesh

    سلام معصومه جونم .... ممنون که بهم سر زدی منم دلم تنگیده ... ببخش کم بودم ...[IMG]

    سلام معصومه جونم .... ممنون که بهم سر زدی منم دلم تنگیده ... ببخش کم بودم ...[IMG]
  2. baroonearamesh

    سلام عسل خانوم .... چیزی نیست عزیزم خدا بهمون رحم کرد ... آنفولانزا گرفته بود الان...

    سلام عسل خانوم .... چیزی نیست عزیزم خدا بهمون رحم کرد ... آنفولانزا گرفته بود الان بهتره .... ممنون[IMG]
  3. baroonearamesh

    الهیی بمیرم براش .. امپول زد .. سرمم زد ... کلی هم قرص داره میخوره .. خدا بهمون رحم کرد

    الهیی بمیرم براش .. امپول زد .. سرمم زد ... کلی هم قرص داره میخوره .. خدا بهمون رحم کرد
  4. baroonearamesh

    بگوووووووووو نزنه ........ دلم کباب شد .... اندازه همه قد بچه هس .... الهییییییی چقدر...

    بگوووووووووو نزنه ........ دلم کباب شد .... اندازه همه قد بچه هس .... الهییییییی چقدر ترسیده ...
  5. baroonearamesh

    مرسی که اومدی ...[IMG] ممنون بابت داستانا ....[IMG]

    مرسی که اومدی ...[IMG] ممنون بابت داستانا ....[IMG]
  6. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    خیلی خوش گذشت .... تازه الانه باید برم تحقیقمو کامل کنم .... حوصله نداشتم ... اومدم تا حوصلم جمع بشه ...:redface: البته خوش گذشت و الان با حوصله میرم .... شبتون نقره ای ....
  7. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    کشيشى يک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسيده بود که فکرى در مورد شغل آينده‌اش بکند. پسر هم مثل تقريباً بقيه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چيزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خيلى هم اين موضوع برايش اهميت نداشت. يکروز که پسر به مدرسه رفته بود پدرش تصميم گرفت آزمايشى براى او ترتيب دهد. به اتاق...
  8. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    سلام دوست عزیز ... خوش اومدی ... خوشحالم خوشت اومده ...:gol:
  9. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مدت زيادي از تولد برادر ساكي كوچولو نگذشته بود . ساكي مدام اصرار مي كرد به پدر و مادرش كه با نوزاد جديد تنهايش بگذارند پدر و مادر مي ترسيدند ساكي هم مثل بيشتر بچه هاي چهار پنج ساله به برادرش حسودي كند و بخواهد به او آسيبي برساند . اين بود كه جوابشان هميشه نه بود . اما در رفتار ساكي هيچ نشاني...
  10. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    هر زني زيباست پسرکي از مادرش پرسيد: مادر چرا گريه مي کني؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمي دانم عزيزم، نمي دانم. پسرک نزد پدرش رفت و گفت: بابا، چرا مامان هميشه گريه مي کند؟ او چه مي خواهد؟ پدرش تنها دليلي که به ذهنش مي رسيد، اين بود: همه زنها گريه مي کنند، بي هيچ دليلي! پسرک بزرگ شد...
  11. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    کاسه چوبي پيرمردي تصميم گرفت تا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود زندگي کند. دستان پيرمرد مي لرزيد و چشمانش خوب نمي ديد و به سختي مي توانست راه برود. هنگام خوردن شام، غذايش را روي ميز ريخت و ليواني را بر زمين انداخت و شکست. پسر و عروس از اين کثيف کاري پيرمرد ناراحت شدند: بايد درباره پدربزرگ...
  12. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    عزیزم .. همگی فرشته داریم .... حتی اگه پیشمون نباشه از اون بالا هوامون و داره ...
  13. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    میثم جان واقعا مرسی .. خیلی قشنگ بود ...:gol: اشکم در اومد ....:redface:
  14. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    کود ک آمادۀ تولد بود . نزد خدا رفت و از او پرسید : « می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟» خداوند پاسخ داد :« میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام . او از تو نگهداری خواهد کرد .» اما کودک...
  15. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    روزي در يک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصويري از چيزي که نسبت به آن قدردان هستند، نقاشي کنند. او با خود فکر کرد که اين بچه هاي فقير حتماً تصاوير بوقلمون و ميز پر غذا را نقاشي خواهند کرد. ولي وقتي داگلاس نقاشي ساده کودکانه خود را تحويل داد، معلم شوکه شد. او تصوير...
  16. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    حمید خان دوم سلام .... یاسمن جون سلام ...
  17. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    به به ببین کی اینجاست .... سلام آقا ....چیز :D خیلی خوش اومدی میگما راه گم نکردی احیانا .....
  18. baroonearamesh

    وایییییییی چقدر بچه نازییییییییییی ... چه شیکمو ....[IMG]

    وایییییییی چقدر بچه نازییییییییییی ... چه شیکمو ....[IMG]
  19. baroonearamesh

    ممنون از تعریفات ....نه بابا من که خواهر خوبی نیستم ... ممنون حمید جان ... لطف کردی...

    ممنون از تعریفات ....نه بابا من که خواهر خوبی نیستم ... ممنون حمید جان ... لطف کردی .. میدونم دعاهای شماها بود [IMG]
  20. baroonearamesh

    ممنونتم ......[IMG][IMG] ایشالله شما و خانواده مهربونتون همیشه سالم و سلامت و شاد...

    ممنونتم ......[IMG][IMG] ایشالله شما و خانواده مهربونتون همیشه سالم و سلامت و شاد باشید .. [IMG]
بالا