نتایح جستجو

  1. baroonearamesh

    ممنون از یاداوریت ...

    ممنون از یاداوریت ...
  2. baroonearamesh

    وورد و پاک کردم ... فردا دوباره امتحان میکنم ... بازم ممنون ..[IMG]

    وورد و پاک کردم ... فردا دوباره امتحان میکنم ... بازم ممنون ..[IMG]
  3. baroonearamesh

    نه باز نمیشه .... نمدونم چرا

    نه باز نمیشه .... نمدونم چرا
  4. baroonearamesh

    ممنون ..[IMG]

    ممنون ..[IMG]
  5. baroonearamesh

    سلام داداشی .. اواتار نو مبارک ....[IMG] ممنون بابت متن قشنگت...[IMG]

    سلام داداشی .. اواتار نو مبارک ....[IMG] ممنون بابت متن قشنگت...[IMG]
  6. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  7. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  8. baroonearamesh

    چرا عزیزم ...؟ خوشحالم که خوبیییی .. ایشالله همیشه شاد و سلامت باشی ..[IMG] اره .. ولی...

    چرا عزیزم ...؟ خوشحالم که خوبیییی .. ایشالله همیشه شاد و سلامت باشی ..[IMG] اره .. ولی دعا کن قبول کنن
  9. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  10. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  11. baroonearamesh

    داداشی اینجا مختص خودته ... [IMG]

    داداشی اینجا مختص خودته ... [IMG]
  12. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  13. baroonearamesh

    سلام عزیز دلم خوبییییی ؟ بابت شعر قشنگتت ممنون ... یه تحقیی داشتم گذری می اومدم اگه دیر...

    سلام عزیز دلم خوبییییی ؟ بابت شعر قشنگتت ممنون ... یه تحقیی داشتم گذری می اومدم اگه دیر جواب دادم شرمسار
  14. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  15. baroonearamesh

    6 روزه که نیستتتت!! ......:cry::(:cry::(:cry:

    6 روزه که نیستتتت!! ......:cry::(:cry::(:cry:
  16. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    یادش بخیر ..... شبتون خوش ....
  17. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    پدر روزنامه مي خواند .اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي شد.حوصله ي پدر سر رفت و صفحه اي از روزنامه را-كه نقشه ي جهان را نمايش مي داد- جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد. -"بيا ! كاري برايت دارم . يك نقشه ي دنيا به تو مي دهم .ببينم مي تواني آن را دقيقا همان طور كه هست بچيني ؟" و دوباره سراغ...
  18. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوائيش کم شده است. به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولى نمى‌دانست اين موضوع را چگونه با او در ميان بگذارد. بدين خاطر، نزد دکتر خانوادگى‌شان رفت و مشکل را با او در ميان گذاشت. دکتر گفت براى اين که بتوانى دقيق‌تر به من بگويى که ميزان ناشنوايى همسرت...
  19. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    کشيشى يک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسيده بود که فکرى در مورد شغل آينده‌اش بکند. پسر هم مثل تقريباً بقيه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چيزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خيلى هم اين موضوع برايش اهميت نداشت. يکروز که پسر به مدرسه رفته بود پدرش تصميم گرفت آزمايشى براى او ترتيب دهد. به اتاق...
بالا