نتایح جستجو

متولد از پدری ژاپنی (Leslie Shinoda) و مادری دورگه روسی و مجارستانی (Kim Shinoda اونطور که گفته میشه از نوادگان Pyotr Ilyich Tchaikovsky نوازنده و آهنگساز معروف روس) میباشد, Mike Shinoda یا Michael Kenji Shinoda بزرگ شده در LA حومه شهر Agoura هست. در ذهن مایک اولین شوق و جرقه ی کاری و هنریش در...

فکر کنم تمام بلاهایی که تا حالا سرمون اومده از جیزی نگفتنه!!!!!!!!! آخه تا کی آسمان خانم؟؟؟ تا کی باید تحمل کرد؟؟؟؟

یه حراستچی خوب,ه حراست چی مردس!!!!!!!!!!! مخصوصا حراست دانشگاه ما!!!!!!!!!!!!:mad: آخه چجوری بگم که دانشگاه پادگان نیست!!!!!!!!!!

خب مگه عیبی داره آقا نیما؟؟؟ مگه حتما هر کی میاد دانشگاه باید عینک ته استکانی بزنه و عین درویشا بشه؟؟؟ هر چند که هر چیزی یه حدی داره!!

موسیقی سرگرمی بزرگ و مطرح این پسر است که آموختن آن را از سن ۱۳ سالگی آغاز کرده : «اوایل تا سرحد مرگ تمرین می کردم ٬ می دانید٬ عاشق آواز خواندن بودم آن هم با صدای خش دار و خشن تا جایی که احساس می کردم که حنجره ام ناراحت شده است . یادم هست اوایل از خواندن آسیب می دیدم اما حالا می دانم چطور بدون...

فرانتس كافكادر سال 1906از دانشكدۀ پراگ دكتراى حقوق گرفت.هر چند اين رشته را در زندگى خود پيشه نساخت , ولى اطلاعات حقوقى او در نوشته هايش ( به خصوص محاكمه) به خوبى منعكس شده است. در سال 1908كافكا به عنوان كارمند معمولى وارد ادارۀ بيمه شد و بعد از مدتى در ادارۀ نيمه دولتى بيمۀ اجتماعى پراگ در قسمت...

کاریکاتور اثر مانا نیستانی

سلام به بچه های هم دانشگاهی! من یه سوال دارم! همه میدونیم که غذاهای سلف مزخرفه! می دونیم که بوفه داره آشغال به خردمون میده! حراست گیرایه الکی میده! اتوبوسهای دانشگاه با وجود اینکه هر روز داغونتر از روز قبلن بازم هی کرابه هارو گرون می کنن! می خوام بدونم واقعا این چیزا شماهارو ناراحت نمی کنه؟ چرا...

بيمي به دل ز مرگ ندارم كه زندگي جز زهر غم نريخت شرابي به جام من گر من به تنگناي ملال آور حيات آسوده يك نفس زده باشم حرام من!

از شمع سه چيز اموختم : ايستاده بميرم ... بي صدا بميرم ... بياد دوست بميرم ********************************************************* اي سرنوشت از تو كجا مي توان گريخت؟ من راه آشيان خود را از ياد برده ام يك دم مرا به گوشه راحت رها مكن !با من تلاش كن كه بدانم نمرده ام اي سرنوشت...

روز یا شب؟ نه ای دوست! غروبی ابدیست با عبور دو کبوتر در باد چون دو تابوت سپید و صدایی از دور,از آن دشت غریب, بی ثبات و سرگردان, همچون حرکت باد سخنی باید گفت سخنی باید گفت دل من می خواهد با ظلمت جفت شود سخنی باید گفت

آن روزها رفتند آن روزهای خوب آن روزهای سالم سرشار آن آسمان پر پولک آن شاخساران پر گیلاس آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچک ها به یکدیگر

آه,ای صدای زندانی آیا شکوه یاءس تو هرگز از هیچ سوی این شب منفور نقبی به سوی نور نخواهد زد؟ آه , ای صدای زندانی ای آخرین صدای صداها.......

_روز یا شب؟ _نه ای دوست! غروبی ابدیست با عبور دو کبوتر در باد چون دو تابوت سپید و صدایی از دور,از آن دشت غریب, بی ثبات و سرگردان, همچون حرکت باد _سخنی باید گفت سخنی باید گفت دل من می خواهد با ظلمت جفت شود سخنی باید گفت

من هم خبر مرگم تو همین دانشگاه خراب شده درس می خونم! یه سوالم دارم ! تو باراجین میشه تغییر رشته داد؟ اگه میشه شرایطش چه جوریه؟؟:que:

سلام دوست عزیز! ممنون از توجهتون!

سلام دوست عزیز! خوبین ؟ چه عجب! یادی از نوانخانه باشگاه مهندسان کردین. سرافراز فرمودین!

با سلام! در تاپیک داستانسرا در تالار ادبیات داستان کوتاهی گذاشتم. خوشحال می شوم نظر شما را در موردش بدانم. با تشکر!

سلام! ممنون از تبریکتون. راستی نقدتون چی شد؟

این که آدم از گفتن نظراتش ابا داشته باشه زیاد خوب نیست. باید حرف رو زد. بدون ترس و دلهره. به هر حال تصمیم با خود شماست.کماکان منتظر می مونم تا نقدتون را ببینم. با تشکر دوباره.