به پيش روي من،تا چشم ياري مي كند درياست.
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست.
در اين ساحل كه من افتاده ام خاموش
غمم دريا،دلم تنهاست،
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق هاست.
خروش موج با من مي كند نجوا:
-كه هر كس دل به دريا زد رهايي يافت،
كه هر كس دل به دريا زد رهايي يافت.....
سلام دلاور. خوبي؟ ما...