نتایح جستجو

ندانم ز مرغان, چرا مرغ شب ز هستی نشانی جز آواش نیست

میخاییل بولگاکف تو کتاب "مرشد و مارگاریتا" اینجوری نوشته( البته نه دقیقا همینجوری,من جمله دقیقشو یادم نیست ولی همین مفهومو میداد) : همه چیز سایه دارد: زمین ,آدمها, درختان, شهرها... همه چیز! تو میخواهی همه چیز را به خاطر سایه هایشان از بین ببری تا به روشنی برسی؟ ممکنه من دیدم بدبینانه باشه! ولی...

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و پیمانه زدند

تا سخن آوازه دل در نداد جان, تن آزاده به گل درنداد

واسه خانواده که چرا! اما واسه بقیه زیاد نه! دلیلامو ترجیح می دم نگم اینجا( چون بهم اثبات شد تو این باشگاه هر حرفی بزنی خیلیا همون حرفو یه موضوع می کنن واسه خندیدن بهت!) ولی همینقدر بدونین تو همین به قول شما 19 سال خیلی حرکتا رو دیدم که اینو بهم اثبات کرده! راستی شما چند سالتونه که به من میگین "...

سلام! والا اگه شما شهرستان هستین دیگه زحمت نکشید به خاطر این برنامه پاشین بیاین تهران. چون برنامه اگرم شکل بگیره, یه کوه نوردیه ساده اس! ارزش بلیط و این جور حرفارو نداره! باز اگه کسی می اومد یه چبزی ولی فعلا که کسی نیاد!

در دنیایی که همه با هم بیگانه اند,نامیدن کسی به اسم دوست تنها تسلایی است که با آن می توان از حقیقت تنهایی گریخت! We are all thieves & hypocrites!!

به قول یکی از آهنگای LP: We are all thieves & hypocrites!

اگه از پاراگرافه اول منظورتون اینه که الکی این حرفا رو میزنم که باید بگم شرمنده!! اگه امیدی به زندگی نداشتم که الان خودمو کشته بودم که! هر انسانی هر چقدر هم نا امید باشه بازم یه ذره تو وجودش امید هست! منم از این قاعده مستثنی نیستم! دنیا وقتی جای بدی میشه که ببینی کارایی رو که می خواستی بکنی...

برادر توهین نکن توروخدا!!!!!!!!:( آقا آشیل یه چیزی گفت منم جوابشو دادم! به همین سادگی!@ من قلیونی نیستم عزیز! راستی رکسانا خانوم شما اکتیو نیستی؟؟ آسمان خانوم شما چرا حرف این نیما رو تایید می کنی آخه؟؟؟:mad::cry:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

راستش من خیلی از شعرام یهو به ذهنم می رسه! اسم شاعراشونو اگه یادم نیاد تکلیفم چیه؟

بیچاره من, که از پس این جست و جو هنوز, می نالد از من این دل شیدا که (( یار کو؟.... بنما کجاست او؟...))

دوست گرامی مرسی از پستت ولی هر چی فکر می کنم ربط بین پستت و موضوع بحثو نمی فهمم!:(

تن چو کشتی همه بازیچه این طوفان است و اندرین بازی, تا دامگه مرگ روان

از پنجره بیرونو نگاه می کنم! آدما مثل مورچه دور خودشون می چرخن........شایدم لاشخور! آیا باید بزرگ شد و سیر تکاملی را پیمود ؟ به قعر کابوس بلوغ رفت؟ یا به آسمان کودکی چسبید و آن را رها نکرد؟ آیا بگذاریم رویاهایمان رنگ خاکستری روزمرگی بگیرند یا حرکت عمر را لعنت کرده و به آرایش کودکیمان بپردازیم؟...

در چنان روز مرا آرزویی خواهد بود آرزویی که همی داردم اکنون پجمان

دوستانی دارم, بهتر از آب روان. و خدایی که در همین نزدیکی هاست!

والا در مورد شریک که دارم یه گروه متال تشکیل می دم که اگه بشه تابستون شروع به کار می کنه! یکی از دوستام در این مورد همرامه ولی اون از من دپتره! 19 سالمه! نمیدونم ولی همیشه آرزوم اینه که بزرگ نشم! نمی خوام یه آدم بزرگ لعنتی شم که تو زندگی تکراری روزانه اش غرقه!

چند بار خواستم ولی نتونستم. به چند دلیل: 1- از مردن می ترسم! چون تصور اینکه همه چیز تموم میشه برام وحشتناکه! 2-بعضی کارای تموم نشده رو باید تموم کنم! مثل یادگیری گیتار الکتریک(ممکنه به نظر شما این خیلی چیپ و بی ارزش باشه ولی برای من خیلی مهمه) 3- ترسیدم نکنه من اشتباه کنم و اون ور پرده ای هم...