ساعتم را گم كرده ام
انگار سالهاست پشت درهاى بسته مانده ام
می خواستم خلاص کنم
خيابان را از كافه
پاييز را از باران
زندانی را از اخرین تیر
خودم را از تو...
اما در تاخير قطار عصر جا ماندم
چه كسى باور مى كند
باريدن براى كسى
كه هيچ وقت از خاطرات ابرى نمى شود
چقدر سخت است ؟؟؟؟
ابریشم معینی