نتایح جستجو

در مرام عاشقی تردید نیست هرکه تردیدش بود هجران رواست شعرتون زیبا بود حیف بود بی پاسخ بمونه فعلا بای:gol:

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم!

من چون زپا بیفتم درمان درد من اوست درد آن بود که از پا درمان من بیفتد!

مرغ دل در قفس سینه من می نالد بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب!

دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای ؟

تو که هر چه مراد است در جهان داری چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری!

من دست شسته ام از غرورم برای تو افتاده ام چو قطره شبنم به پای تو!

تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من!

مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم!

ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!

درونها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی!

دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد!

چه قدر عاقل اند آنهایی که در عشق احمق اند!

ببار ای باران تا ثانیه های خاکستری من را در گذر زمان محو شوند !

خدایا این روزا زدم به حاشیه ! کمکم کن ...

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم!

[IMG]

[IMG]

باران ببار ... ببار که شاید پس از بارش تو به یادت رنگین کمانی در دلم برپا شود !

من از نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به انتهای کوچه خوشبخت بنگرم ...