نتایح جستجو

سلام سودابه جان خوبی؟ چه عجب از اینورا....

دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا

خواهش میشه افسانه جان ............. قابل تو رو نداره گلم

طلوع چشم صنوبران سحر خيز بر شعله بلند افق خيره مانده بود . دريا، بر گوهر نيامده ! آغوش مي گشود . سر مي كشيد كوه، آيا در آن كرانه چه مي ديد ؟ پر مي كشيد باد، آيا چه مي شنيد، كه سرشار از اميد، با كوله بار شادي، از دره مي گذشت ، در دشت مي دويد ! *** هنگامه اي شگفت ، يكباره آسمان و زمين را فرا...

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما :gol::gol::gol: ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما :gol::gol::gol: ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما :gol::gol::gol: ای یار ما عیار ما دام...

اسم من چيست؟خدايا چه کنم،يادم نيست! امشب آماده شدم تا چه کنم؟يادم نيست! من که همسايه ي نزديک شقايق بودم، پا شدم آمدم اينجا چه کنم؟يادم نيست! من چرا از تو بريدم؟وچرا برگشتم؟ وبنا شد که دلم را چه کنم؟يادم نيست! من نشاني دل دربه درم را،زيبا از تو پرسيده ام ،اما چه کنم؟يادم...

حرف طرب انگيز هيچ جز ياد تو روياي دلاويزم نيست هيچ جز نام تو حرف طرب انگيزم نيست عشق مي ورزم و مي سوزم و فريادم نه دوست مي دارم و مي خواهم و پرهيزم نيست نور مي بينم و مي رويم و مي بالم شاد شاخه ميگسترم و بيم ز پاييزم نيست تا به گيتي دل از مهر لبريزم هست كار با هستي از دغدغه لبريزم نيست بخت آن...

غمهای مرا همه بناغم داری واندر غم خود همچو بناغم داری گویی که تراام و چرا غم داری ترسم که نباشی و چراغم داری مولوی

غم را دیدم گرفته جام دردی گفتم که غما خبر بود رخ زردی گفتا چکنم که شادیی آوردی بازار مرا خراب و کاسد کردی مولوی

تا زلف تو بر بست به رخ پیرایه بر عارض تو فکند مشکین سایه

به سلامت بااااای ............

همیشه فصل امتحان که میرسه آدم یه جورایی دست و دلش میلرزه و ترس درونی مانع موفقیتش میشه. به نظر من با تلاش بیشتر میشه از سد امتحانا گذشت به شرطی که بخوای و خودت رو هم باور داشته باشه در عین حال من امیدوارم که با تلاش خودت نتیجه خودت رو ببینی. زیاد غصه نخور اینم تموم میشه!!!!!!!

سلام مرسی شما خوبین؟

سلام العلیکم پژمان جان ممنون ..........................................................

آئينه بود آب . از بيكران دريا خورشيد مي دميد . زيباي من شكوه شكفتن را در آسمان و آينه مي ديد . اينك : سه آفتاب ! :gol::gol::gol:

نمي دانم چه بايد كرد نمي دانم چه بايد كرد بمانم يا كه بگريزم اگر خواهم بمانم با تو مي بازم جواني را وگر خواهم بگريزم چه سازم زندگاني را گرزيان بودن از يكسو غم فرزند از يك سو كجا بايد كنم فرياد اين درد نهاني را نمي دانم چه بايد كرد بمانم يا كه بگريزم اگر خواهم بمانم با تو اين را دل نمي خواهد ز...

سلام صبح عالی بخیر ...............................................

یارب، به تو در گریختم بپذیرم در سایه‌ی لطف لایزالی گیرم کس را گذر از جاده‌ی تقدیر تو نیست تقدیر تو کرده‌ای، تو کن تدبیرم

ماییم که بی‌مایی ما مایه‌ی ماست خود طفل خودیم و عشق ما دایه‌ی ماست فی‌الجمله عروس غیب همسایه‌ی ماست وین طرفه که همسایه‌ی ما سایه‌ی ماست

در جبهه‌ی ستاره‌ی من این فروغ نیست یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟