نتایح جستجو

  1. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    توان گفتن به مه مانی ولی ماه نپندارم چنین شیرین دهان هست بجز پیشت نخواهم سر نهادن اگر بالین نباشد آستان هست
  2. باران 686

    انشاءالله به خوبی و با موفقیت به پایان برسه.

    انشاءالله به خوبی و با موفقیت به پایان برسه.
  3. باران 686

    من نمیدونستم اونجا دانشگاه میری.

    من نمیدونستم اونجا دانشگاه میری.
  4. باران 686

    نکنه از این پسرایی که سرشون میره تو کتاب دیگه هیچی متوجه نمیشن.

    نکنه از این پسرایی که سرشون میره تو کتاب دیگه هیچی متوجه نمیشن.
  5. باران 686

    دیروز بعد از ظهر ساعت دو ونیم به بعد.یه ربع بارون شدید اومد.خواب بودی؟

    دیروز بعد از ظهر ساعت دو ونیم به بعد.یه ربع بارون شدید اومد.خواب بودی؟
  6. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    روزی گفتی شبی کنم دلشادت وز بند غمان خود کنم آزادت دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟
  7. باران 686

    آره. بارون دیروز رو حال کردی.من اونموقع بیرون بودم خیلی کیف داشت.

    آره. بارون دیروز رو حال کردی.من اونموقع بیرون بودم خیلی کیف داشت.
  8. باران 686

    خوبم. چه خبر؟

    خوبم. چه خبر؟
  9. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست ... دل سودازده از غصه دو نیم افتادست چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است ... لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
  10. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد ... بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش ... عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
  11. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
  12. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    رنگ دامن چیدن و بوی گل، ازخود رفتنست هر کجا گل می کند برگ سفر دارد بهار جلوه تا دیدی نهان شد، رنگ تا دیدی شکست فرصت عرض تماشا اینقدر دارد بهار
  13. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    من در این خانه به گمنامی غمناک علف نزدیکم من صدای نفس باغچه را می شنوم و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد و صدای سرفه ی روشنی از پشت درخت عطسه ی آب از هر رخنه ی سنگ
  14. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    در این خونفشان عرصهٔ رستخیز تو خون صراحی و ساغر بریز به مستان نوید سرودی فرست به یاران رفته درودی فرست
  15. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    من آنم که چون جام گیرم به دست ببینم در آن آینه هر چه هست به مستی دم پادشاهی زنم دم خسروی در گدایی زنم
  16. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
  17. باران 686

    مشاعرۀ سنّتی

    دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
  18. باران 686

    هزاران گل برای گل نرگس(برای تعجیل در ظهور صلوات)

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
  19. باران 686

    با یه صلوات حاضری بزنید به هر نيتي(شفاي مريضان،سلامتي پدرومادرو...)

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بالا