نتایح جستجو

  1. کالیگولا

    فال حافظ

    اي دل ريش مرا با لب تو حق نمك حق نگه دار كه من ميروم الله معك
  2. کالیگولا

    مشاعرۀ سنّتی

    دود آه سينه نالان من سوخت اين افسردگان خام را با دلارامي مرا خاطر خوش است كز دلم يكباره برد آرام را
  3. کالیگولا

    دست‌نوشته‌ها

    همه جا دنبالت هستم. هر چهره اي كه مي بينم،هر صدايي كه مي شنوم،تو را برايم تداعي مي كند. هر بار كه فكر مي كنم ديدمت مي دوم،صدايت مي كنم. دست بر شانه ات مي زنم و بعد مي بينم كه باز هم اشتباه گرفته ام. بعد بر مي گردم،انقدر خالي مي شوم كه حتي عذر خواهي هم نمي كنم. مي دانم كه نيستي. رفته اي. ديگر مهم...
  4. کالیگولا

    مشاعرۀ سنّتی

    در انتظار رويت ما و اميدواري در عشوه و صالت ما و خيال و خوابي
  5. کالیگولا

    اي آسمان تيره تا جاودان تهي! من از كدام پنجره پرواز كنم؟ وز ظلمت اين روزگار تلخ سوي كدام روزنه...

    اي آسمان تيره تا جاودان تهي! من از كدام پنجره پرواز كنم؟ وز ظلمت اين روزگار تلخ سوي كدام روزنه ره باز كنم؟
  6. کالیگولا

    نمي دونم مي دوني جات چقدر خاليه يا نه. ولي دلم برات تنگ شده. هر جا هستي موفق باشي برادر.

    نمي دونم مي دوني جات چقدر خاليه يا نه. ولي دلم برات تنگ شده. هر جا هستي موفق باشي برادر.
  7. کالیگولا

    سلام كماكان. خوبين؟ قبلنا يه سلامي،عليكي،دست تكون دادني،چيزي بود.ديگه دانشگاه انقدر وقت گيره...

    سلام كماكان. خوبين؟ قبلنا يه سلامي،عليكي،دست تكون دادني،چيزي بود.ديگه دانشگاه انقدر وقت گيره آخه؟؟؟در كل خوش باشي.[IMG] *ديروز داشتم كارتون قاعه هزار اردك رو مي ديدم. واي كه چقدر از دست ناني خنديدم....:biggrin::biggrin::biggrin:
  8. کالیگولا

    مشاعرۀ سنّتی

    يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح هست خاكي كه به آبي نخرد طوفان را برو از خانه گردون بدر و نان مطلب كان سيه كاسه در آخر بكشد مهمان را (اينو واسه شعر كافر گفته بودم. ماشالله دوستان با سرعت نجومي تايپ مي كنن.)
  9. کالیگولا

    دست‌نوشته‌ها

    كاش موثر بودم. كاش مي تونستم از حضورم استفاده كنم. كاش مي توانستم زندگي را معني كنم. كاش مي توانستم مرگ را مغلوب كنم. كاش مي توانستم فرياد بزنم تا ناشنوايان هم بشنوند. مي خواستم آتش بازي بزرگي راه بيندازم،آن چنان بزرگ كه كورترين آدمها هم از آن لذت ببرند. كاش مي توانستم كاري كنم كه باورم كنند...
  10. کالیگولا

    من كماكان نفس مي كشم. فردا بايد برم دانشگاه.يه جلسه اي هست بين من و مدير فرهنگي دانشگاه و بچه...

    من كماكان نفس مي كشم. فردا بايد برم دانشگاه.يه جلسه اي هست بين من و مدير فرهنگي دانشگاه و بچه هاي ديگر نشريه هاي دانشگاه. برم ببينم چه گلي بر سر اين نشريه ها بايد بگيريم. چي بنويسم برادر؟ يه داستان مي خواستم بنويسم. با فضاسازي تهران قديم. كلي اين در و اون در زدم تا اسم خيابوناي قديمي و پاتوقهاي...
  11. کالیگولا

    سلام دلاور. خوشي؟ ساكتي مرد. نكنه گرفته اي؟...

    سلام دلاور. خوشي؟ ساكتي مرد. نكنه گرفته اي؟...
  12. کالیگولا

    مشاعرۀ سنّتی

    شرم از آن چشم سيه بادش و مژگان دراز هر كه دل بردن او ديد و در انكار من است
  13. کالیگولا

    مشاعرۀ سنّتی

    ديدي كه يار جز سر جور و ستم نداشت بشكست عهد و ز غم ما هيچ غم نداشت
  14. کالیگولا

    چي شد افشين خان؟ پشيمون شدي؟؟

    چي شد افشين خان؟ پشيمون شدي؟؟
  15. کالیگولا

    بهترين کتابي‌ که به تازگي خوانده‌ايد؟

    نمايشنامه كاليگولا اثر آلبر كامو. ارباب حلقه ها رو نيمه خونده گذاشتم كنار. بايد سيميلاريون رو قبلش بخونم بعد برم سراغ ارباب حلقه ها! دنياي سوفي هم كماكان داره مخمو تيليت ميكنه. محشره اين كتاب.
  16. کالیگولا

    فال حافظ

    هر چند پير و خسته و ناتوان شدم هر گه ياد روي تو كردم جوان شدم شكرخدا كه هرچه طلب كردم از خدا بر منتهاي همت خود كامران شدم
  17. کالیگولا

    دست‌نوشته‌ها

    وقتي از كسي دور ميشم،انگار جونم داره در مياد. فرقي نمي كنه كي باشه.دوست،همراه... هر كي. آرزو مي كنم ببينمش. هر شب خوابشو مي بينم. روياها و كابوسام پر از حضورش ميشه.لحظه شماري مي كنم تا چيزايي كه تو دلمه رو بگم. ولي .... وقتي مي بينمش. ذهنم قفل ميشه. نمي دونم چي بگم. اون همه عشق و انتظار در كمتر...
  18. کالیگولا

    فرانتس کافکا

    «اين نويسنده و شاعر بزرگ قبل از اتمام چهل و يک سالگی زندگی اش در سال 1924 بر اثر بيماری سل در آسايشگاهی در کی يرلينگ، از حومه شهر وين، درگذشت. کافکا از برلين و از طريق پراگ به آن جا رفته بود، به اميد اين که بيماری اش علاج شود. او در اين سفر دو همراه داشت که يکی از آن ها پزشک جوانی بود به نام...
  19. کالیگولا

    آلبر کامو

    بسياري از منتقدان و علاقه مندان آثار «آلر کامو» بر اين باورند که مطالعه کتاب هاي او بايد با مطالعه «عصيانگر» آغاز شود، زيرا لايه هاي پنهان ذهنيت نويسنده در بسياري از کارهاي داستاني به شکلي ملموس تر در اين کتاب متجلي شده است. همانگونه که در مقدمه اين کتاب هم آمده، او «عصيانگر را در سال 1951م،...
  20. کالیگولا

    سلام سالار. ظهرت بخیر. خوبی؟

    سلام سالار. ظهرت بخیر. خوبی؟
بالا