نتایح جستجو

  1. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
  2. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبیح شیخ و خرقه ی رند شراب خوار حافظ چو رفت روزه و گل نیز می رود ناچار باده نوش که از دست رفت کار
  3. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد باد انکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
  4. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو این هم "گ" ویدا جان
  5. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    در راه زندگی با این همه تلاش و تمنا وتشنگی با این که ناله می کشم از دل که: اب... اب...! دیگر فریب هم به سرابم نمی برد! پر کن پیاله را....
  6. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان/دل شرح ان دهد که چه گفت و چه ها شنید اینش سزا نبود دل حق گزار من/ کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
  7. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
  8. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    دوستت دارم را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام! دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن که نشانی بر دوست راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست!
  9. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    تشنه ی این چشمه ام چه سود خدا را شبنم جان مرا نه تاب نگاهت!
  10. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
  11. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    زیر بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم ازاد امد
  12. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد
  13. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست بنشین مرو حکایت "وقت دگر" مگو شاید نماند فرصت دیدار دیگری...
  14. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

  15. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    یک گل بهار نیست صد گل بهار نیست حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست وقتی: پرنده ها همه خونین بال وقتی ترانه ها همه اشک الود وقتی ستاره ها همه خاموشند!
  16. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    تو ارزوی بلندی و دست من کوتاه تو دوردست امیدی و پای من خسته ست. همه وجود تو مهر است و جان من محروم چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته ست
  17. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    در دل تاریک این شبهای سرد ای امید ناامیدی های من! برق چشمان تو همچون افتاب می درخشد بر رخ فردای من
  18. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است! راه دل خود را نتوانم که نپویم هر صبح در ایینه ی جادویی خورشید چون می نگرم او همه من من همه اویم!
  19. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    ماهی همیشه تشنه ام ای زلال تابناک! یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی ماهی تو جان سپرده روی خاک!
  20. industrial-eng

    مشاعرۀ سنّتی

    نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست انچه سلطان ازل گفت بکن ان کردم
بالا