نتایح جستجو

  1. M

    مشاعرۀ سنّتی

    واي از اين چشمي كه مي كاود نهان روز و شب در چشم من راز مرا گوش بر در مي نهد تا بشنود شايد آن گمگشته آواز مرا
  2. M

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    انچه را دوست میداری سعی کن بدست آوری و الا مجبور میشوی آنچه را كه به دست مي آوري دوست بداري
  3. M

    مشاعرۀ سنّتی

    مي روم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانه خويش بخدا مي برم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش
  4. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دل نيست اين دلي كه بمن دادي در خون طپيده، آه، رهايش كن يا خالي از هوا وهوس دارش يا پاي بند مهر و وفايش كن
  5. M

    مشاعرۀ سنّتی

    سايه ئي روي سايه ئي خم شد در نهانگاه رازپرور شب نفسي روي گونه ئي لغزيد بوسه ئي شعله زد ميان دو لب
  6. M

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    سايه ئي روي سايه ئي خم شد در نهانگاه رازپرور شب نفسي روي گونه ئي لغزيد بوسه ئي شعله زد ميان دو لب :w40::w40::w40:
  7. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود
  8. M

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    من با لبان سرد نسیم صبح سر می کنم ترانه برای تو من آن ستاره ام که درخشانم هر شب در آسمان سرای تو
  9. M

    مشاعرۀ سنّتی

    من با لبان سرد نسیم صبح سر می کنم ترانه برای تو من آن ستاره ام که درخشانم هر شب در آسمان سرای تو :w40:
  10. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت اي دختر بهار حسد مي برم به تو عطر و گل و ترانه و سرمستي ترا با هر چه طالبي بخدا مي خرم ز تو
  11. M

    مشاعرۀ سنّتی

    afash جون كجايي چند وقته پيدات نيست؟
  12. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تو چرا پنجره را بستي ؟ تو چرا آينه را دام لغزنده ترين ثانيه ها بر رف ننهادي تو چرا ساقه آبي را كه فراز سر ما خم شد از بيشه باران خستي تو چرا ساقه رازي را از گلدان پنجره همسايه از ابديت شايد كه به سوي تو فرود آمد بشكستي
  13. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تنها آنها که مرده اند از مرگ نمی ترسند چون من چون من که بارها مردانه مرده ام تابوت خویش را همه ی عمر بر دوش برده ام.
  14. M

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    پيش از تو آب معني دريا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسيار بود رود در آن برزخ كبود اما دريغ، زهره دريا شدن نداشت
  15. M

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    اینبار من به سوی تو پرواز میکنم قانون جاذبه به هم انگار می خورد دیگر من آن پرنده یک روزه نیستم این بال و پر به درد همین کار می خورد :w40:
  16. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
  17. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
  18. M

    مشاعرۀ سنّتی

    سلام shabnam777 دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
  19. M

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود
  20. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروخت وین دل سوخته پروانه ناپروا بود
بالا