سفربیهوده بود
وقتی که من از تو می گریختم
و یاد تو تندتر از قطار
از ریل می گذشت و در ایستگاه بعدی
با یک دسته گل به استقبالم می آمد !
سفر بیهوده بود
وقتی در هر هتلی
چمدانم را که باز می کردم
عطر تن تو از پس تمام پیراهن هایم
دوباره مرا دیوانه می کرد
سفر بیهوده بود وقتی که نتوانستم یاد...