1روز 1ی از اقوام خیلی دور به 1 بهانه الکی اومدن خونمون
البته قصدشون دیدن خواهرم بود!!!(یعنی ما نفهمیدیما!!!)
من تو اتاق فقط ب ماجرا گوش میدادم
اون روز از قضا بارون میومد
وقتی داشتن میرفتن
خانومه گفت :ببخشید تو رو خدا مزاحمتون شدیم شاید بیرون هم میخواستین برین
مامانم نه گذاشت نه برداشت و گفت:
نه...