نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  2. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  3. hamedinia_m51

    فراق یار

    نمی توانم بگويم چقدربوده ام ؟ چقدر تنها نبوده ام ؟ چقدر در تنها نبودن تنها بوده ام ؟ و چقدر در تنهايی تنها نبوده ام ؟ بودن با تو تنهاييم را کم نمی کند بودن بی تو بی کسيم را افزون نمی کند چشمانم نگاهت را در نمی یابد دستانم ياريت را نمی پذيرد خاموشی تو گوشم را می خراشد اما صدايت را نمی شنوم بی تو...
  4. hamedinia_m51

    رفتن...

    باز کن پنجره ، باز آمده ام من پس از رفتنها ، رفتنها ؛ با چه شور و چه شتاب در دلم شوق تو ، کنون به نیاز آمده ام “داستانها دارم از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو بی تو می رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها وصبوری مرا کوه تحسین می کرد من اگر سوی تو برمی گردم...
  5. hamedinia_m51

    آرامش...

    يکي در اين گذر، دلش براي آدمهايي تنگ مي شود که در بخشي از خاطراتش جا خوش کرده اند. ديگري دلتنگ آواهايي است که از دور حواسش را مينوازند.
  6. hamedinia_m51

    فراق یار

    نه تنها من که هر فرزانه ای ، آشفته ای ، دیوانه ای بر شاخسار باغ می پرسد چه باشد عشق و عاشق کیست ؟ نه تنها آن همه در باغ هر آن حیران که در آفاق می چرخد زهر سیاره می پرسد چه باشد عشق و عاشق کیست ؟ نه تنها چشم حیران هر دل تابنده خورشیدی میان راه شیری ، کهکشان پیوسته میپرسد چه باشد عشق و...
  7. hamedinia_m51

    سلام ، حالتون خوبه ؟

    سلام ، حالتون خوبه ؟
  8. hamedinia_m51

    زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

    نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی ... ... پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست ... ... نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من ... ... به دنبال تو همچون کودکی هستم و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل ... ... دلم تنگ است ...
  9. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  10. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  11. hamedinia_m51

    فراق یار

    اگر دنیا نمیداند که من تنهاتر از تنهاترین تنهای تنهایم، بیا یک لحظه شادم کن که من غمگین تر از غمگین ترین غمهای دنیایم...
  12. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    باز آئینه خورشید از آن اوج بلند راست برسنگ غروب آمد و آهسته شكست شب رسید از ره و آن آینه خرد شده شد پراكنده و در دامن افلاك نشست تشنه‌ام امشب, اگر باز خیال لب تو خواب نفرستد و از راه سرابم نبرد كاش از عمر شبی تا بسحر چون مهتاب شبنم زلف ترا نوشم و خوابم نبرد روح من در گرو زمزمه‌ای شیرینست من...
  13. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    یادت نره دوست دارم خیلی دلم تنگه برات دار و ندارم رو بگیر مال خودت ، مال چشات خورشید و بردار و بیا آفتابی شو به خاطرم قرارمون یادت نره دیر نكنی ، منتظرم قرارمون یادت نره دوستت دارم یادت نره قرارمون یادت نره دوست دارم یادت نره قرارمون ساعت عشق كنارِ دلشوره زدن كنار دلواپسی و ترس یه وقت...
  14. hamedinia_m51

    چیزی نیست... جز نقش دلتنگی... در این ایام ... که آن هم تو بیایی تمام می شود... و این خیال...

    چیزی نیست... جز نقش دلتنگی... در این ایام ... که آن هم تو بیایی تمام می شود... و این خیال محال ... همنشین با من است...
  15. hamedinia_m51

    سلام خوبين ؟ خيلي قشنگ بود مرسي :gol:

    سلام خوبين ؟ خيلي قشنگ بود مرسي :gol:
  16. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    غورباقه ها بی اعتنا به وسعت هستی در کنار باتلاق ها ، با دستهای بلندشان ، با کثافت پیمان بسته اند . به گل ها و کرم ها قانع هستند سوسک ها برایشان ترانه می خوانند . قورباغه های مست سرشار از شادی و خیال روی دو پا نشسته شکسته ، شکسته می خوانند اینجا بهشت ماست . اینجا بهشت برین است .
  17. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    منحـــــنی قامــــــــتم، قامــــت ابروی توست خط مـــجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست حد رسیدن به او، مـــــــبهم و بی انتــهاست بازه تعـــــریف دل، در حـــــرم کــــــوی دوست چون به عــــــــــدد یک تویی من همه صفرها آن چه که معـــــنی دهد قامت دلجوی توست پرتوی خورشیـــد شد مـــــشتق از آن روی تو...
  18. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    هوا ، هواي ديدار تو بود و بس و من ميديدم كه تو نمي آيي اما ....... همين كه تو در گوشه اي از اين زمين پهناور نفس مي كشيدي، به من نيرو ميداد همين كه تومي توانستي اين آسمان آبي را نگاه كني ، به چشم هايم نور و بينايي مي داد همين كه با ياد كسي كه دوستش مي دارم به لحظه هاي من ، معنا ميداد برايم كافي...
  19. hamedinia_m51

    زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

    گاهي لبخندي تنهايي را معني ميكند و حرفي فردا را تو ميداني كه صداها ما را معني ميكنند يادمان باشد كه عاشق بميريم ...
  20. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    چگونه بگويم، حرفهای مگوی دلم ابرهای گريه نبارند؟ چگونه بگويم، ديوارهای خيال و خاطره در زير و بم آوازهای باد آوار نگردند؟ پيدا شو نيمه ی پنهان من! دفتر آغشته به شعرم پر از اشک های من است در فراق تو، اين برکه ی ِ نشسته به گودال ِ گونه ها پُر از ستاره های ست که با تو می رقصند، بيا و اين ماه رسيده...
بالا