نتایح جستجو

  1. anahita1370

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مراقب باش ! وقتی سوار بر تاب زندگی شدی، دست روزگار هلت می دهد؛ ولی قرار نیست تو بیفتی...
  2. anahita1370

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مهربانی ساده است؛ ساده تر از آنچه فکرش را بکنی کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر... کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه، آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را...
  3. anahita1370

    گفتگوهای تنهایی

    و این سهم من! اشک های گرمی که با دستهای سرد پاک میشود...
  4. anahita1370

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدایا در این اوقات عزیز و شریف ، از تو می خواهیم مهارت شکرگزاری نعمتهایی که به ما بخشیده ای را به ما عطا فرمایی . ما با کفران نعمت ، درهای رحمتت را بر خود بسته ایم و با از دست دادن نعمتهایت بسیار مغبون گشته ایم ...
  5. anahita1370

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    احساس پرانتزی را دارم که همه ے اتفاقات خوب داخل آن اتفاق مے افتد . آری ؛ خدا را مهمان قلب کوچکم کرده ام ...
  6. anahita1370

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا … مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم … شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست...
  7. anahita1370

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدایا دل و زبانم را یکی کن تا فرشتگانت به چشم منافق نگاهم نکنند !
  8. anahita1370

    [IMG]

    [IMG]
  9. anahita1370

    [IMG]

    [IMG]
  10. anahita1370

    [IMG]

    [IMG]
  11. anahita1370

    عسیسم چه نی نی خوشملی:D

    عسیسم چه نی نی خوشملی:D
  12. anahita1370

    [IMG]

    [IMG]
  13. anahita1370

    رد پای احساس ...

    دیوانه نمی گوید دوستت دارم ! دیوانه می رود تمام دوست داشتن را به هر جان کندنی جمع می کند از هر دری می زند زیر بغل می ریزد پای کسی که قرار نیست بفهمد دوستش دارد !!!
  14. anahita1370

    رد پای احساس ...

    نمی دانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگتر فقط می دانم در آغوش منی بی آنکه باشی... و رفته ای بی آنکه نباشی..
  15. anahita1370

    معماری با مصالحی از جنس دل

    آخر به چه درد می خورد آفتاب اسفند.. این که جای پای تو را آب می کند..!
  16. anahita1370

    معماری با مصالحی از جنس دل

    روح من کم سال است. روح من بیکار است. قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد. روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد... من به سیبی خوشنودم و به بوییدن یک بوته بابونه. من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم...
  17. anahita1370

    معماری با مصالحی از جنس دل

    تو با من چه کرده ای؟ تو از یادم نمی روی سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی تو از یادم نمی روی
  18. anahita1370

    معماری با مصالحی از جنس دل

    شبها زیر دوش آب ... بی صدا رها می کـند بــغض زخم هایـَش را... و هــمه می گــویند... خــــوش بــــه حــــالـش چــــه آســــان فــــرامــــوش کــــــرد .
  19. anahita1370

    رد پای احساس ...

    مگر نمی شود آدم اسیر نقشی شود که خود در انداخته و آنقدر به دختر نقاشی اش دل بدهد که او را دلدار خود کند؟ و مگر خدا عاشق مخلوقش نیست و عاقبت او را به ستایش خود وا نمی دارد؟ اما مگر کسی باور می کند؟
  20. anahita1370

    رد پای احساس ...

    این غزل‌ها همه جانپاره‌ی دنیای منند لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان
بالا