نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    رابطه هايي هست که مريضت ميکنه اين مريض شدن ميتونه از دوست داشتن زياد باشه يا حتي از نفرت زياد ... بودن با يه سري ادمها بيمارت ميکنه.. اين بيمار شدن ميتونه از ادمهاي خوب باشه يا بد... ميتونه از خوب فهميده نشدن يا ترس يا نيش و کنايه يا هر چيز ديگه باشه... گاهي بهتره پيشگيري کنيم از بيمار شدن ...
  2. رجایی اشکان

    زندگی پاگرد می خواهد نفس که کم می آورم کار و زندگی ات را بگذار برای فردا! دلت را به دلم بریز...

    زندگی پاگرد می خواهد نفس که کم می آورم کار و زندگی ات را بگذار برای فردا! دلت را به دلم بریز بغلم کن نفس که کم می آورم بیا برویم کافه ای کشف کنیم و حالا که معماهای جهان حل نمی شوند شیر را در فنجان خودم را در نگاهت حل کنم پا نمانده است پیر شده اند آرزوهایم زندگی به وقت های بی پایی هم پا های...
  3. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    دستهایم را که بتکاند از هر انگشتم دردی بزرگ میریزد که آرام روی خطوط پیشانیم شعر میشود ببین هنوز جوانی اش از لابه لای چین های صورتم پیداست ببین دود از سر اجاق بلند میشود وقتی که مادرم سفره ی دلش را پهن میکند و حرفهای تازه میچیند وقتی که سالهاست بهشت با قدم های مادرم به فرش های خانه تبعید شده...
  4. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    ببخشید دیگه حرف دلم با خدا بود بدون هیچ تحریفی این 6 ماه رو براش توشتم:redface:
  5. رجایی اشکان

    سالهای سال تصور میکردم که مى انديشم و انتخاب میکنم، بعدا متوجه شدم که دقیقا به چیزی می اندیشم...

    سالهای سال تصور میکردم که مى انديشم و انتخاب میکنم، بعدا متوجه شدم که دقیقا به چیزی می اندیشم که آنها برایم انتخاب کرده اند! این جا نقطه ى آغاز خود آگاهیم بود.... سلام بزرگوار
  6. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا با تو نیستم با 6ماه آخر زندگی خودمم هی 6ماهه تموم شدی تو هم ولی من هنوز سر پا موندم برو خیالی نیست اما حرفامو بشنو و برو... ی شبایی اصلن نگذشت... اما من ازش گذشتم... ی شبایی هم بدگذشت... سخت گذشت... بادرد گذشت... ی شبایی داد زدم از درد اما جز دلم هیچکس صدامو نشنید... ی شبایی همه چی بود...
  7. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    ذهن که پر شود از روزمرگی ها ، منتظر میمانی تا دوباره جمعه ایی دیگر از راه برسد ، آنوقت مثل هر جمعه چای دارچین دم میکنم و کنارت می نشینم و از حیاط خانه پدری برایت حرف میزنم ، از درخت نارنجی که بعد رفتنت لج کرد و دیگر گل نداد ، از یاسهای روی نرده ها ، از دیــــــــوارهای کاهلی توی ذهنم ، از...
  8. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    وقتی یک مداد را خیلی به چشم‌هایتان نزدیک می کنیم، آن را دوتا می‌بینیم؛ دلیلش این است که چشم‌هایمان لوچ می‌شود... اتّفاقا روابط عاطفی میان آدم‌ها هم، همینطور است... وقتی از فرط دوست داشتن، زیاد به یک نفر بچسبید، هر لحظه او را بخواهید و همه‌ی انرژی خود را فدای او کنید، احساساتتان لوچ می‌شود...
  9. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    بیچاره دلم.... از پسِ تمامِ دوستت دارم هائى كه برايش سوزاندم نميدانم... او برايم دعا كرده است يا به تمسخر گرفت همه ىِ عشق بى مثالم را... وقتى كه گفت؛ " خدا شفات بده " حالا من مانده ام گيج ميان تيمارستان هاىِ خالى از مجنونُ امام زاده هاىِ دخيل بسته شده...
  10. رجایی اشکان

    بیچاره دلم.... از پسِ تمامِ دوستت دارم هائى كه برايش سوزاندم نميدانم... او برايم دعا كرده است يا...

    بیچاره دلم.... از پسِ تمامِ دوستت دارم هائى كه برايش سوزاندم نميدانم... او برايم دعا كرده است يا به تمسخر گرفت همه ىِ عشق بى مثالم را... وقتى كه گفت؛ " خدا شفات بده " حالا من مانده ام گيج ميان تيمارستان هاىِ خالى از مجنونُ امام زاده هاىِ دخيل بسته شده...
  11. رجایی اشکان

    در خدمتم

    در خدمتم
  12. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    مثل بعضی آدم‌ها بعضی اشک‌ها هم از اصل نمی‌افتند. اشک‌هائی که از چشم می‌افتند امّا از اصل نه . قطره‌های آبی که انگار اصل و نسب‌شان می‌رسد به سیلی ویران‌گر . که وقتی از چشم می‌افتند این‌چنین ویران می‌کنند ... فرشید_فرهادی
  13. رجایی اشکان

    :gol:بله حق با شماست;)

    :gol:بله حق با شماست;)
  14. رجایی اشکان

    سلام نبودم الان تشریف اوردم:)

    سلام نبودم الان تشریف اوردم:)
  15. رجایی اشکان

    سلام ممنون کمی ناخوش بودم غیبت کردم ببخشید

    سلام ممنون کمی ناخوش بودم غیبت کردم ببخشید
  16. رجایی اشکان

    سلام داداش میترسم انقدر دیر بیایی دیگه سعادت دیدنت نصیبم نشه...

    سلام داداش میترسم انقدر دیر بیایی دیگه سعادت دیدنت نصیبم نشه http://www.www.www.iran-eng.ir/entry.php/6688-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8
  17. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    يكجـآ نوشته بود : " خـدآ آدم هاي خوب رو زود تَر ميبره " باور نداشتم ، بردن ، رفتن ، دستِ خوب و بد بودن آدم ها نيست اصلا اعتقادي نداشتم آدم هاي خوب ، شايد آدمِ خوبِ رفتنـي نديده بودم چند وقتي ـست وقتي در كنج تنهايي كِز ميكنم وقتي اشكـ ميمـاند و آه ميفهمم آدم هاي خوب آمده اند بروند آمده اند حسرت...
  18. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    ﺣــــــﺎﻝ " ﺩﻟـﻘــﮏ " ﭼـﻘـــــﺪﺭ "ﺩﺭﺩﻧـــــﺎﮎ" ﺑــــﻮﺩ، ﻭﻗــــــﺘﯽ ﮐــــــﻪ ﺑـــــــﺮﺍﯼ ﺗﻬﯿــــــﻪ ﯼ ﭘــــــﻮﻝ " ﺩﻓـــــــﻦ " " ﻣـــــﺎﺩﺭﺵ "ﺑـــــﺎﯾــﺪ ﺷــــــﺎﺩﺗـــــﺮﯾﻦ ﺑـــــﺮﻧـﺎﻣــــﻪ ﺭﺍ ﺍﺟــــــــﺮﺍ ﻣـــــــی کـــــرﺩ
  19. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا اگه روزی روزگاری قرار بشه هر کی پیر شد دلشم کوچیکشه خدایا مارو هرگز پیر نکن که هیچ حوصلشو نداریم... (قیصر)
  20. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    من مخلوطي از نفرت ،کينه،بغض،حسرت،درد و خشم هستم .. تا اطلاع ثانوي از من دوري کنيد .. به جايي رسيدم که دلم مي خواد همه چيو نابود کنم بزنم ،بشکنم، ببرم ،تموم کنم و بزارم برم ... بزنم و بشکنم هر چي که دم دستمه... ببرم ادمها رو از زندگيم... تموم کنم همه رابطه هام با ادمها رو ... مدتي خودم رو بزارم...
بالا