شببيداران همه شب حيراناش بودم،
حيران ِ شهر ِ بيدار
که پيسوز ِ چشماناش ميسوخت و
انديشهی خوابش به سر نبود
و نجوای اورادش
لَخت لَخت
آسمان ِ سياه را ميانباشت
چون لَتِرمَه باتلاقي دمهبوناک
که فضا را.
حيران بودم همه شب
شهر ِ بيدار را
که آواز ِ...
اما خيالات را هنوز
فراگرد ِ بسترم حضوری به کمال بود
از آن پيشتر که خوابام به ژرفاهای ژرف اندرکشد.
گفتم اينک ترجمان ِ حيات
تا قيلوله را بيبايست نپنداری.
آنگاه دانستم
که مرگ
پايان نيست.
اولش که جواب دادم اینقدر نترسیدم که الان با دیدن جواب تو ترسیدم
وحشتناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااکه
برای هممیشه چشماتو ببندی و بخوابی :cry::cry::cry::cry::cry::cry:
سعادت را باید در بین راه پیدا کرد نه انتهای جاده ، چون در آنجا سفر به پایان رسیده و دیگر دیر شده است . وقت برای سعادتمند بودن امروز است نه فردا . جیمز بادید
سعادت را باید در بین راه پیدا کرد نه انتهای جاده ، چون در آنجا سفر به پایان رسیده و دیگر دیر شده است . وقت برای سعادتمند بودن امروز است نه فردا . جیمز بادید
سعادت را باید در بین راه پیدا کرد نه انتهای جاده ، چون در آنجا سفر به پایان رسیده و دیگر دیر شده است . وقت برای سعادتمند بودن امروز است نه فردا . جیمز بادید
سعادت را باید در بین راه پیدا کرد نه انتهای جاده ، چون در آنجا سفر به پایان رسیده و دیگر دیر شده است . وقت برای سعادتمند بودن امروز است نه فردا . جیمز بادید
سعادت را باید در بین راه پیدا کرد نه انتهای جاده ، چون در آنجا سفر به پایان رسیده و دیگر دیر شده است . وقت برای سعادتمند بودن امروز است نه فردا . جیمز بادید
سعادت را باید در بین راه پیدا کرد نه انتهای جاده ، چون در آنجا سفر به پایان رسیده و دیگر دیر شده است . وقت برای سعادتمند بودن امروز است نه فردا . جیمز بادید
سعادت را باید در بین راه پیدا کرد نه انتهای جاده ، چون در آنجا سفر به پایان رسیده و دیگر دیر شده است . وقت برای سعادتمند بودن امروز است نه فردا . جیمز بادید
خرداد سمبل : دو قلوها
عنصر : هوا
سياره : عطارد
عضو آسيب پذير : دست و شانه ( فقط یه بار دستم شکسته با 2 تا پام )
روز اقبال :چهارشنبه
اعداد شانس : 5و 9 :surprised:
سنگ خوش يمن : عقيق
رنگ : زرد :confused:
گل : زنبق:razz:
حيوان : پروانه ؟؟؟؟؟؟
چه راحت ميتوان عاشق او...
سلام
1 آخرین باری که گریه کردی برای چی بوده ؟
2 آخرین باری که خندیدی برای چی بوده؟
3 تا حالا شده از یکی متنفر بشی ؟ اگه بله چرا؟ از کی ؟
4 دوست داری جای خودت باشی ؟
5 تا حالا شده با خودت قهر کنی ؟
6 تا حالا شده کسی رو سر کار بذاری ؟
7 مورچه آنگولایی صبحها چه ساعتی بیدار می شه ؟
8 مورچه آنگولایی...
ترانه های تاریک
بر زمینه ی سر بی صبح
سوار
خاموش ایستاده است
و یال بلند اسبش در باد
پریشان می شود
خدایا
خدایا
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار می شود ....
کنار پرچین سوخته
دختر
خاموش ایستاده است
و دامن نازکش در باد
تکان می خورد
خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند...
وقتی شعله ظلم
غنچه لبهای تو را سوخت
چشمان سرد من
درهای کور و فروبسته شبستان عتیق درد بود
باید می گذاشتند خاکستر فریادمان را به همه جا بپاشیم
باید می گذاشتند غنچه های قلبمان را بر شاخه های انگشت عشقی بزرگتر بشکوفانیم
باید می گذاشتند سرماهای اندوه من آتش سوزان لبان تو را فرو نشاند
تا چشمان شعله...
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است...