نتایح جستجو

  1. comudf

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    در آينه ي من آب زندگاني / از آن شيرين دهن پاكيزه تر نيست
  2. comudf

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس
  3. comudf

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس
  4. comudf

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس
  5. comudf

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس
  6. comudf

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس
  7. comudf

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس

    مرد بزرگ , غمخواری و تشویش نشان نمی دهد , عاقل است و تردید ندارد , شجاع است و نمی ترسد . کنفوسیوس
  8. comudf

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    همه ذرات جان پیوسته با دوست همه اندیشه ام اندیشه اوست نمی بینم به غیر از دوست اینجا خدابا این منم یا اوست اینجا ؟
  9. comudf

    پیران فریبکار، آتش زندگی جوانانند راستی البومت خیلی توپه عزیزم

    پیران فریبکار، آتش زندگی جوانانند راستی البومت خیلی توپه عزیزم
  10. comudf

    رفتی....

    مرسی جالب بود ــ از اين گونه بي‌اشک به چه مي‌گريي؟ ــ مگر آن زمستان ِ خاموش ِ خشک در من است. به هر اندازه که بيگانه‌وار به شانه‌بَرَت سَر نهم سنگ‌باری آشناست سنگ‌باری آشناست غم.
  11. comudf

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    ــ بي‌آرزو چه مي‌کني ای دوست؟ ــ به ملال، در خود به ملال با يکي مُرده سخن مي‌گويم. شب، خامُش اِستاده هوا وز آخرين هياهوی پرنده‌گان ِ کوچ ديرگاه‌ها مي‌گذرد. اشک ِ بي‌بهانه‌ام آيا تلخه‌ی اين تالاب نيست؟
بالا