نتایح جستجو

  1. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    يادمان باشد وقتي كسي را به خودمان وابسته كرديم در برابرش مسئوليم ... در برابر اشكهايش شكستن غرورش لحظه هاي شكستنش در تنهايي ولحظه هاي بي قراريش .... و اگر يادمان برود در جايي ديگر سرنوشت يادمان خواهد آورد واين بار ما خود فراموش خواهيم شد
  2. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    من يه همسر داشتم، زيبا بود. قمار بازي ميکرد و يه عالمه بدهي بالا آورده بود. طلبکارا صورتشو خط خطي کردن و ما پولي براي جراحيش نداشتيم، ميخواستم بدونه که زخماش برام اهميتي نداره، براي همين يه تيغ گذاشتم تو دهنم و اين کارو کردم، ميدوني بعدش چي شد...؟ نتونست اينجوري منو ببينه و ترکم کرد. حالا...
  3. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    "همیشه از جایی آغاز می شود که انتظارش را نداری . یک مرتبه به خودت می آیی و می بینی وسط خاطره ای افتاده ای که تمام روزهای گذشته خواسته ای فراموشش کنی . هر چه با خودت تکرار کنی که همه چیز تمام شده و دلیلی برای یادآوردنش وجود ندارد ، باز یک روز با بهانه ای حتی کوچک ، خودش را از گوشه ی ذهنت...
  4. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    بــــاز هـــــم خيال تــــو مــــرا “برداشــــت” کجــــا مي بــــرد نمــــي دانــــم!
  5. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    تمام آرزوهای خود را ورق می زنم و در کمینگاه امید... به ابهام یخ بسته ای مبدل شده ام! به کدامین گناه هنوز هم باد، فریادهای عصیان مرا زوزه می کشد.......!
  6. E

    مرسی داداش شما هم همینطور

    مرسی داداش شما هم همینطور
  7. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    می خواهم بمیرم ، نه اینکه قلبم از کار بایستد و تنم سرد شود و با خاک یکسان شوم می خواهم بمیرم ، نه اینکه هیچ صدایی به گوشم نرسد و هیچ خورشیدی بر من نتابد و از دیدن ماه وستارگان کور باشم می خواهم به مرگی کاملأ غیرعادی بمیرم مرگی شبیه بخار شدن آب روییدن دانه غروب خورشید ابری شدن آسمان می...
  8. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    وقتی که گل در نمیاد سواری این رو نمیاد کوه و بیابون چی چیه ؟ وقتی که بارون نمیاد ابر زمستون نمیاد این همه ناودون چی چیه ؟ حالا تو دست بی صدا دشنه ما شعر و غزل قصه مرگ عاطفه خواب های خوب بغل بغل انگار با هم غریبه ایم ، خوبی ما دشمنیه ، کاش من و تو می دونستیم اومدنی رفتنیه
  9. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    خدایا چه گم کرده ام به دنبال توام ولی هنوز نیافتمت خداوندا ثانیه های زندگیم را لبریز از وجودت کن دیگر هیچ نمی خواهم!
  10. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    همیشه بی‌تو همینم،هر آینه تکرار! و باز پشتِ سَرم در،مقابلم دیوار دوباره عکسِ قشنگت که شد رفیقِ غزل و دستِ سردِ تو و سازِ خسته ی گیتار...
  11. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    حالا برایم از مهربانی آدمها بگو ! اما، من که گوش نمی دهم ! میدانی چرا ؟! من احمقم ! و با این همه دروغ باز عادت به شنیدنش نکرده ام ...!
  12. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دل گمان دارد که پوشیده است راز عشق را شمع را فانوس پندارد که پنهان کرده است !
  13. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    (( من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوس مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام ، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یه بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد .))
  14. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    ای ثانیه های خاکستری دریابید مرا که دیگر تمام لحظه هایم خاکستریست این چه دردی است بر من چه شده؟ حس بلاتکلیفی حس شکننده ای است آه به من بگویید با ثانیه هایم چه کنم؟ خدایا تنها پناهم تویی بگو تا چه کنم؟ مرا دریاب من هم میخواهم در کنارش پیش تو بیایم این خواهش را از من بپذیر زیرا فقط تو میدانی که...
  15. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: در عصر های انتظار٬ به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیـــــابان غـــــربـــــــت را پیـــدا کــن! و وارد کــــــوچه پــس کــــــوچه های تنـــــــهـــــایی شـــــو! کلـــــــبه ی غـــــــریبــــی ام را پیدا کن! کنــــار بید مجنون خزان...
  16. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    این روزهــــا حـــسّ عجیـــبی شـــــبـیه دلــتـنگی شـــبیه انــــتظـار تمــــامـــی وجـــــودم را فـــــرا گـــرفــته...
  17. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    هـــنوز بوی عــــاشقی می دهــم بـــوی کــاج, عـــطر یـــاس ابـــرها هـــنوز از رویـــاهام میگذرند پــرنده, تــو, بادبـــادک ,من می شوند بعــد تکــه تکــه پراکــنده می روند. هنــوز بوی عاشــقی می دهم امــا دیگر هیچ کــجا کســی منتـــظرم نیست...
  18. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    به چـشـمـهـایـت بگــو نـگـاهـم نـکـنـنـد بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … ! نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا نـه ! حـواسـم نـیـسـت عـاشـقـت مـی شـوم . .
  19. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دلم میخواهد عاشق باشد عقلم میخواهد عاقل باشد این میگوید زود باش آن میگوید دور باش احساسم این روزها دوشیفت کار میکند و حقوقش را از من میگیرد . . .
  20. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    باورم نیست که اینک تو ایستاده ایی برآستان همه دلواپسی هایم و من در این تنهایی خویش در پی ناباوریهایم جه خاموش بودم در این سالها که به دنبال حدیث بودنت بودم دگر خواهم نگاه مبهم و زیبای تورا برای من که دلگیرم از این شبها از این فریاد دگر خواهم نگاهت روشنی بخش آستان زندگیم...
بالا