نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا چند "ت" مي دهي در شعـــــــر رحم بنما تو بر چو مني به مهــــــر گمان بري که ما نيز چون شاعران داشته باشيم گنجينه اي ازشعــــــر فاضل هم از دستت شاكي ميشه آخر:redface:
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یکی پرسید از آن فرخنده ایام که تو چه دوست داری ؟گفت :دشنام که هر چیز دگر که می دهندم به جز دشنام منت می نهندم
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    آن نواساز نوآیین چو شود نغمه سرای سرخوش از ناله ی مستانه کند جان مرا
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تهمت‌افسردگی بر طینت عاشق خطاست ناله هرجا آینه گردید آزادی‌ نماست بی‌فنا مشکل‌که‌ گردد دل به عبرت آشنا چشم این آیینه را خاکستر خود توتیاست
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو مرا فریاد کن ای هم نفس این منم آواره ی فریاد تو این فضا با بوی تو آغشته است آسمانم پر شده از یاد تو .. سلام ..خوش اومدي
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اینک تو رفته ای نمی دانم آیا کدام وسوسه ات شاد می کند؟ آیا کدام عاشق دلخسته نام تو را در کوچه های شب زده فریاد می کند
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تورا گم ميکنم هر روز و پيدا ميکنم هر شب بدين سان خواب ها را با تو زيبا ميکنم هر شب
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    محبـت چشمه ايست از جنس نـور هـم ارادت هـم سـلام از راه دور مرحبا بر شعر تو اي دوست عزيز مرحبا برحس واين شوق وغريز سلام به همگي دوستان
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دل به دلداران سپردن کارهر دلدار نيست من به تو جان مي سپارم دل که قابل دار نيست
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من در هوای عاشقی ،غمگین و دلگیرم صدها غزل بر لب ، ولی ، دلشوره می گیرم ..
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم مولوی
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو نوشين لب ، ميان جمع خاموشي ولي چشـمم ز ِ هـــــر مـوج نگاه دلكِشـت پيغــام مي گيـــرد
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    بي خبر از حال همديگر وخوابيدن چه سود بر مزار مُردگان خويش ناليدن چه سود
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نيم عمرت رفته بر باد، فكري به حال خويش كن همچو من شعرت ندارد وزني ، دانشت را بيش كن اينم بداهه اي ازمن به شما
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    من اگر تنهاي تنهايم ، اگر ديوانه ام از براي عشق زیبا چهرگان ويرانه ام
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تو چو رفتي خيالت مانده بر دل چنان كز كاروان ، آتش به منزل
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد مرا روزي مباد آندم که بي ياد تو بنشينم
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا دور گشتي اي گل خندان ز پيش من ابر آمد و گريست به حال پريش من اي گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت ديگر بيا كه جاي تو خالي ست پيش من
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    از سوز دنيا جانم به لب رسيده دير آمدي كه ، صبح به شب رسيده درد دل به كه گويم ،كه نسوزم دير است، داغ بدن به تب رسيده
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    مي روي و گريه مي آيد مرا ساعتي بنشين که باران بگذرد خدا نگهدار ممنون از همراهيت:gol:
بالا