نتایح جستجو

  1. مهرانه م

    چرا دنیا نمی فهمد که انجا پای دیوار دختری ارام و غمگین میدهد جان مردکی با صورتی ارام و مهتابی...

    چرا دنیا نمی فهمد که انجا پای دیوار دختری ارام و غمگین میدهد جان مردکی با صورتی ارام و مهتابی امان میخواهد از طوفان نسیمی سرد و بی پروا میزند سیلی به گوش کودکی تنها چرا دنیا نمی فهمد که در خانه ای در انتهای کوچه ای تاریک و تنگ عده ای هستند که می خواهند مرگ خود را از خدا یا کلاغی روی بام...
  2. مهرانه م

    سرنوشتم را به ســتــــاره های چشمـــان تــــــو چسباندم یادت هست ؟ آن عصر پاییـــــزی را...

    سرنوشتم را به ســتــــاره های چشمـــان تــــــو چسباندم یادت هست ؟ آن عصر پاییـــــزی را که روی آینه عکسی از لبـــخند من و تـــو به یــادگار ماند... اگر از دوست داشتن برایت نگویم قلبـــــم جریـــحه دار می شود ....
  3. مهرانه م

    شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نبلوفر صدا کردم تمام شب برای با...

    شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نبلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت بودن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم سرگردان و...
  4. مهرانه م

    من روز خویش را با افتاب روی تو ، کز شرق خیال دمیده است ، اغاز میکنم ان لحظه ها که مات...

    من روز خویش را با افتاب روی تو ، کز شرق خیال دمیده است ، اغاز میکنم ان لحظه ها که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش مینشینم : موسیقی نگاه ترا گوش میکنم ، گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو ، هر چه هست فراموش میکنم.
  5. مهرانه م

    تکرار تصویر تو در انعکاس ِ آینه رنگین کمانی است که مرا به خورشید می رساند.

    تکرار تصویر تو در انعکاس ِ آینه رنگین کمانی است که مرا به خورشید می رساند.
  6. مهرانه م

    چقدر دلم برايت تنگ شده آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد عزيز من ، قلب من اي کاش مي شد...

    چقدر دلم برايت تنگ شده آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد عزيز من ، قلب من اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني اي کاش مي شد فقط يک بار فرياد بزنم دوستت دارم و تو صدايم را مي شنيدي نمي دانم چطور ، کجا و چگونه بايد به تو...
  7. مهرانه م

    صبح طلوع شعر و غزل ، ناشتای تو یعنی سلام ، زنده شدم با دعای تو یعنی دوباره... با تو...

    صبح طلوع شعر و غزل ، ناشتای تو یعنی سلام ، زنده شدم با دعای تو یعنی دوباره... با تو من از خواب می پرم با موج های ملتهب خنده های تو حس می کنم که جنبش قلب و رگان من تنظیم می شوند به آهنگ پای تو یعنی که رگ رگ تن من شوق می شود یعنی که تنگ می شود این دل برای تو احساس می کنم که تو من می...
  8. مهرانه م

    تو تمام منی و او همه باور تو نه به زیبایی چشمان تو ... اما زیباست نه فریبانه چو رویای تو...

    تو تمام منی و او همه باور تو نه به زیبایی چشمان تو ... اما زیباست نه فریبانه چو رویای تو ... اما رویاست نه به زیبایی لبخند که بر لب داری ... نه آبی تماشای تو ... اما دریاست نه که احساس کنی از تو دل انگیز تر است که به چشمان تو سوگند نه ... اما غوغاست نه شبیه تو که یک...
  9. مهرانه م

    روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو روزها میگذشت و بیشتر عاشقت...

    روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدم روزی تو را نمیدیدیم از این رو به آن رو میشدم! گفتی آنچه که میخواهم باش ، از آنچه که میخواستی بهتر شدم گفتی تنها برای من باش ، از همه گذشتم و تنها مال تو...
  10. مهرانه م

    [IMG]

    [IMG]
  11. مهرانه م

    بی تو ديدم زندگی را می توان باور نمود می توان شبهای بی پايان خود را سر نمود بی تو ديدم زندگی...

    بی تو ديدم زندگی را می توان باور نمود می توان شبهای بی پايان خود را سر نمود بی تو ديدم زندگی جاريست در رگهای عمر ٬ غنچه های روز را هم می توان پر پر نمود ٬ می توان در دود يک سيگار هم زندگی را کشت و سوخت ٬ می توان بی گريه ماند ٬ می توان بی نغمه خواند ٬ می توان در سردی يک آه نيز خاطرات تلخ خود...
  12. مهرانه م

    ميرسي از راه روزي با شناب خسته و غمديده و افسرده جان ديده ميدوزي بسوي كاجها ميكني پاك از محبت...

    ميرسي از راه روزي با شناب خسته و غمديده و افسرده جان ديده ميدوزي بسوي كاجها ميكني پاك از محبت گردشان بشكند جام بلورين سكوت از صداي آشناي زنگ در مي هراسد مرغكي بر شاخ بيد ميكشد از روي گل پروانه پر منتظر ميماني آنجا آنجا لحظه اي تا صداي گرمي آيد كيست كيست ؟ زير لب مينالي آنگه با دريغ ديگر آن...
  13. مهرانه م

    بی تو طوفان زده ی دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟ بی من از...

    بی تو طوفان زده ی دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟ بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید بچشمان سیاهم تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی چون در خانه ببستم، دگر از پای نشستم، گویا زلزله...
  14. مهرانه م

    رفتي دلم شكستي ، اين دل شكسته بهتر پوسيده رشته عشق ، از هم گسسته بهتر من انتقام دل را هر گز...

    رفتي دلم شكستي ، اين دل شكسته بهتر پوسيده رشته عشق ، از هم گسسته بهتر من انتقام دل را هر گز نگيرم از تو اين رفته راه نا حق ، در خون نشسته بهتر در بزم باده نوشان اي غافل از دل من بستي دو چشم و گفتم ، ميخانه بسته بهتر چون لاله هاي خونين ريزد سر شگم امشب بر گور عشق ديرين ، گل دسته دسته بهتر آيينه...
  15. مهرانه م

    ترا قسم بحقيقت ، ترا قسم بوفا ترا قسم بمحبت ، ترا قسم بصفا ترا بميكده ها و ترا بمستي مي ترا...

    ترا قسم بحقيقت ، ترا قسم بوفا ترا قسم بمحبت ، ترا قسم بصفا ترا بميكده ها و ترا بمستي مي ترا بزمزمه ي جويبار و ناله ني ترا بچشم سياهي كه مستي آموزد ترا بآتش آهي كه خانمان سوزد ترا قسم بدل و آرزو ، برسوايي ترا بشعله عشق و ترا بشيدايي ترا قسم بحريم مقدس مستي ترا بشور جواني ، ترا باين هستي ترا بگردش...
  16. مهرانه م

    چقدر دلم برايت تنگ شده آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد عزيز من ، قلب من اي کاش مي شد...

    چقدر دلم برايت تنگ شده آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد عزيز من ، قلب من اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني اي کاش مي شد فقط يک بار فرياد بزنم دوستت دارم و تو صدايم را مي شنيدي نمي دانم چطور ، کجا و چگونه بايد به تو...
  17. مهرانه م

    تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست غم آنقدر...

    تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بی شک تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی...
  18. مهرانه م

    از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستاره و آزرده...

    از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام بیزارم از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام از او ککه گفت یار تو...
  19. مهرانه م

    پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان هر غزل گر چه خود از دردی...

    پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت دیدنی داشت ولی سوختن با همشان گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان زخم ها خیره...
  20. مهرانه م

    از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی...

    از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت ‚ چرا امشب ؟ هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها ... سایه ای...
بالا