امشب به قصه دل من گوش ميكني
فردا مرا چو قصه فراموش ميكني
اين دٌر هميشه در صدف روزگار نيست
ميگويمت ولي تو كجا گوش ميكني !
دستم نميرسد كه در آغوش گيرمت
اي ماه با كه دست در آغوش مي كني؟
در ساغر تو چيست كه با جرعه نخست
هشيار و مست را همه مدهوش ميكني
گر گوش ميكني سخني خوش بگويمت
بهتر ز گوهري...