نتایح جستجو

گرچه با یادش، همه شب، تا سحرگاهانِ نیلی‌فام، بیدارم؛ گاهگاهی نیز، وقتی چشم بر هم می‌گذارم، خواب‌های روشنی دارم، عین هشیاری! آنچنان روشن كه من در خواب، دم‌به‌دم با خویش می‌گویم كه: بیداری‌ست..بیداری‌ست.. بیداری! اینك، اما در سحرگاهی.. چنین از روشنی سرشار، پیشِ چشمِ این همه بیدار، آیا خواب...

نخستين نگاهی، كه ما را به هم دوخت! نخستين سلامی، كه در جانِ ما شعله افروخت، نخستين كلامی، كه دل‌های ما را به بوي خوشِ آشنايی سپرد و، به مهمانی عشق برد؛ پر از مهر بودی..پر از نور بودم همه شوق بودی..همه شور بودم چه خوش لحظه‌هايی كه، دزدانه، از هم نگاهی ربوديم و رازی نهفتيم! چه خوش لحظه‌هايي كه...

با تو ایمنم و با تو سرشارم از هرچه زیبایی‌ست پناهم باش، تا سنگینی غربت از شانه‌هایم فرو ریزد و ملال تنهایی از چشم‌هایم ...

مهرباني را بياموزيم فرصت آيينه ها در پشت در مانده است روشني را مي شود در خانه مهمان کرد مي شود در عصر آهن، آشناتر شد سايبان از بيد مجنون.. روشني از عشق مي شود جشني فراهم کرد مي شود در معني يک گل شناور شد مهرباني را بياموزيم موسم نيلوفران در پشت در مانده است موسم نيلوفران، يعني که باران هست...

جای من خالیست جای من در عشق جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار جای من در شوق تابستانی آن چشم جای من در طعم لحنی که از دریا سخن می گفت جای من در گرمی دستانی که با خورشید نسبت داشت جای من خالیست... من کجا گم کرده ام آهنگ باران را؟ من کجا از مهربانی چشم پوشیدم؟ می شود برگشت می شود برگشت و در...

اینهاشم[IMG] اینجاااا.. [IMG] میبینی منو؟ :w20:[IMG]

منم خوبم.. قربونت.. هیچی میگذرونم

چه عجب بالاخره پیامم رسید!!! کشت منو این

سلام شادمهر.. خوبی؟ چکار میکنی؟ خوش میگذره؟

سلام مصووم.. اینجام.. چطوری؟

سلام متین خانم.. خوبی؟

سلام ارغوان.. حالت خوبه؟

زیبا! زیبا..هوای حوصله ابریست چشمی از عشق ببخشایم تا رو به آفتاب، بشوید دلتنگی مرا زیبا! زیبا.. هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم! دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد! یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دلها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که طری بالایت درتندباد...

روزتون مبارک:gol:

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست آنجا که باید دل به دریا زد.. همین جاست در من طلوع آبی آن چشم روشن یادآور صبح خیال انگیز دریاست بیهوده میکوشی که راز عاشقی را از من بپوشانی، که در چشم تو پیداست ما هردوان خاموش خاموشیم اما چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست گل کرده باغی از ستاره در نگاهت...

سحر، که نسترن سرخ باغ همسایه، فرستد از لب ایوان به آفتاب درود، و آبشار غزل‌های شاد گنجشکان، ز اوج سبز درختان، به کوچه می‌ریزد، و خانه از نفس گرم یاس لبریز است، من از سرودن یک شعر تازه می‌آیم که ذره ذره وجودم در آن ترانۀ تلخ به های های غریبانه اشک ریخته‌اند. □ کنار نسترن سرخ باغ همسایه من از...

چتر ها را باید بست.. زیر باران باید رفت فکر را.. خاطره را.. زیر باران باید برد با همه مردم شهر.. زیر باران باید رفت دوست را.. زیر باران باید دید...

یک شب، از دست کسی باده‌ای خواهم خورد که مرا با خود، تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد! با من از "هست"، به "بود" با من از نور به تاریکی، از شعله به دود با من از آوا تا خاموشی، دورتر، شاید تا عمق فراموشی راه خواهد پیمود. من، امیدی را در خود بارور ساخته ام تار و پودش را، با عشق تو پرداخته ام. مثل...

من به درماندگي صخره و سنگ من به آوارگي ابر و نسيم من به سرگشتگي ‌آهوي دشت من به تنهايي خود مي مانم من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي گيسوان تو به يادم مي آيد من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي شعر چشمان تو را مي خوانم چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترين راز وجود...

پایان نامه در دست اقدامه! [IMG] ایشالا... باشه با شیرینی دکترا.. عروسیم.. تولد پسرم......... دیگه چندتا شیرینی باید بدم من؟ [IMG] [IMG]