چگونه پیچكِ غم، ارغوانِ شادی را،
به باغِ خاطرِ ما، جاودانه پژمردهست!
چگونه كمكم زنگار ناامیدیها،
جلای آینۀ شور و شوق را بردهست.
لبان ما، دیریست،
به هم فشرده، چو نیلوفرانِ نشكفتهست.
چنان به زندگی بینشاط خو كردیم؛
كه نقش روشن لبخند یادمان رفتهست!
مگر نه اینكه غمی سهمگین به دل داریم
مگر...