نتایح جستجو

  1. b A N E l

    [IMG]

    [IMG]
  2. b A N E l

    سلام آجی سایه.. خوبی؟ [IMG]

    سلام آجی سایه.. خوبی؟ [IMG]
  3. b A N E l

    فعلا که حسش نیس همزادی [IMG]

    فعلا که حسش نیس همزادی [IMG]
  4. b A N E l

    و دیگر جوان نمی شوم نه به وعده عشق و نه به وعده چشمان تو و دیگر به شوق نمی آیم نه در بازی...

    و دیگر جوان نمی شوم نه به وعده عشق و نه به وعده چشمان تو و دیگر به شوق نمی آیم نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو چه نامرادی تلخی !
  5. b A N E l

    خوووووووووبم.. هیچی [IMG] امتحانا تموم شد؟ خوب بود؟ [IMG]

    خوووووووووبم.. هیچی [IMG] امتحانا تموم شد؟ خوب بود؟ [IMG]
  6. b A N E l

    مچکرم.. همچنین!

    مچکرم.. همچنین!
  7. b A N E l

    تا چی پیش بیاد

    تا چی پیش بیاد
  8. b A N E l

    گفت که دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای رفتم و دیوانه شدم.. سلسله بندنده شدم گفت که سرمست...

    گفت که دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای رفتم و دیوانه شدم.. سلسله بندنده شدم گفت که سرمست نه‌ای، رو که از این دست نه‌ای رفتم و سرمست شدم.. وز طرب آکنده شدم گفت که تو کشته نه‌ای، در طرب آغشته نه‌ای پیش رخ زنده کنش.. کشته و افکنده شدم گفت که تو زیرککی، مست خیالی و شکی گول شدم.. هول شدم.. وز همه...
  9. b A N E l

    اين صبح، اين نسيم، اين سفره‌ی مُهيا شده‌ی سبز، اين من و اين تو، همه شاهدند که چگونه دست و دل...

    اين صبح، اين نسيم، اين سفره‌ی مُهيا شده‌ی سبز، اين من و اين تو، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند ... يکی شدند و يگانه. تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد، آمدی و آمديم. اول فقط يک دلْ‌دل بود. يک هوای نشستن و گفتن. يک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. يک هنوز باهمِ ساده. رفتيم و...
  10. b A N E l

    در این اتاق ساكتِ تاریك، هرگاه، من نگاه تو را شعر می‌كنم؛ نوری، به تار و پودِ هوا، رنگ می‌زند از...

    در این اتاق ساكتِ تاریك، هرگاه، من نگاه تو را شعر می‌كنم؛ نوری، به تار و پودِ هوا، رنگ می‌زند از تاجِ آفتاب خدا، زرنگارتر! در این اتاقِ دلگیر، وقتی كه من – لبالب- این صبر تلخ را، با یادِ وعده‌های تو، سر می‌كشم، - صبور- دانم، كه در جهان نفشانده‌ست دستِ عشق، در كام كس، شرابی ازین خوشگوارتر! ای...
  11. b A N E l

    از این کم پیداتر هم میشم حالا [IMG]

    از این کم پیداتر هم میشم حالا [IMG]
  12. b A N E l

    سلام مصومی [IMG] منم خوبم.. ممنون که یادت میره [IMG]

    سلام مصومی [IMG] منم خوبم.. ممنون که یادت میره [IMG]
  13. b A N E l

    سلااااااااااااااام همزادی.. چطوری؟ [IMG] اون روز ارور داد رفتم.. باز نمیشد دیگه چیزی.. شرمنده...

    سلااااااااااااااام همزادی.. چطوری؟ [IMG] اون روز ارور داد رفتم.. باز نمیشد دیگه چیزی.. شرمنده [IMG]
  14. b A N E l

    تنها براي تو اي مونس آدمي تنها براي ملتِ صبورِ تو اي ترانه‌ي آدمي تنها براي تو اي پروردگارِ واژه...

    تنها براي تو اي مونس آدمي تنها براي ملتِ صبورِ تو اي ترانه‌ي آدمي تنها براي تو اي پروردگارِ واژه تنها براي تو، شاعرِ گمنامِ آن سوي پنجره: دوستت مي‌دارم دخترِ دورِ هفت درياي آسمان آسمانيِ نزديک به يکي پياله‌ي آب! من تشنه‌ام به خدا با من گريه کن جهان بر خواهد خواست. ما احترامِ شقايق به اوايلِ...
  15. b A N E l

    چگونه پیچكِ غم، ارغوانِ شادی را، به باغِ خاطرِ ما، جاودانه پژمرده‌ست! چگونه كم‌كم زنگار...

    چگونه پیچكِ غم، ارغوانِ شادی را، به باغِ خاطرِ ما، جاودانه پژمرده‌ست! چگونه كم‌كم زنگار ناامیدی‌ها، جلای آینۀ شور و شوق را برده‌ست. لبان ما، دیری‌ست، به هم فشرده، چو نیلوفرانِ نشكفته‌ست. چنان به زندگی بی‌نشاط خو كردیم؛ كه نقش روشن لبخند یادمان رفته‌ست! مگر نه اینكه غمی سهمگین به دل داریم مگر...
  16. b A N E l

    ممنون خوبم تو خوبی؟ ببین من چه خوبم واست شعر ارغویی پیدا میکنم

    ممنون خوبم تو خوبی؟ ببین من چه خوبم واست شعر ارغویی پیدا میکنم
  17. b A N E l

    سلام مصوم خوبی؟

    سلام مصوم خوبی؟
  18. b A N E l

    ای مرغ آفتاب، زندانی دیارِ شب جاودانی‌ام یك روز از دریچۀ زندان به من بتاب...! می‌خواستم به دامن...

    ای مرغ آفتاب، زندانی دیارِ شب جاودانی‌ام یك روز از دریچۀ زندان به من بتاب...! می‌خواستم به دامن این دشت، چون درخت -بی وحشت از تبر- در دامنِ نسیمِ سحر، غنچه وا كنم. با دست‌های بر شده تا آسمان پاك، خورشید و خاك و آب و هوا را دعا كنم. گنجشك‌ها به شانۀ من نغمه سر دهند سرسبز و استوار، گل‌افشان و...
  19. b A N E l

    ناودان‌ها شرشر باران بي‌صبری‌ست آسمان بی ‌حوصله، حجم هوا ابری‌ست كفش‌هايی منتظر در چارچوب در...

    ناودان‌ها شرشر باران بي‌صبری‌ست آسمان بی ‌حوصله، حجم هوا ابری‌ست كفش‌هايی منتظر در چارچوب در كوله‌باری مختصر لبريز بی‌صبری‌ست پشت شيشه می‌تپد پيشانی يك مرد در تب دردی كه مثل زندگی جبری‌ست و سرانگشتی به روي شيشه‌های مات بار ديگر می‌نويسد: «خانه‌ام ابری‌ست.»
  20. b A N E l

    گفت: احوالت چطور است؟ گفتمش: عالي‌ست، مثل حال گل! حال گل در چنگ چنگيز مغول! *** اينجا همه...

    گفت: احوالت چطور است؟ گفتمش: عالي‌ست، مثل حال گل! حال گل در چنگ چنگيز مغول! *** اينجا همه هر لحظه مي‌پرسند: -«حالت چطور است؟» اما كسي يكبار از من نپرسيد: -«بالت...
بالا