اونیکه این کیسه رو گذاشته، یه آسمون هوام گذاشته، من تو پنجره رو بستیم یا شایدم پنجره رو بستند. منکه یادم نبستم یادمه پنجره باز بود پرده همش تو رقص بود. آسمون من ندیدم فرداش که از خواب پریدم، در رو یکی بسته بود جای اتاق قفس بودو پرده سیاه شده بود گلاش همه ریخته بود
نفس توی قفس شد، هوا جیره جان شد...