خنده ات در به درم کرده، از آن بیزارم
این منم! خوب ببینم که حقیقت دارم
عاشقم بودی و بیهوده نگو یادت نیست
چون که ویران شود از خشم در و دیوارم
بی تو غمگینم و تنها، تو ولی خرسندی
چشم وا کردم و دیدم شده آخر، کارم
جای یک غارنشین بین شما راحت نیست
بار باید که ببندم.. بروم در غارم...