نتایح جستجو

  1. F

    اخلاق

    مهم‌ترین تلاش بشر، کوشش در جهت حفظ اخلاقیات در اعمالش بوده است، توازن داخلی ما و حتی وجودمان به این امر بستگی دارد. فقط اخلاق در اعمالمان است که به زندگی‌مان زیبایی و بزرگی می‌بخشد. آلبرت انیشتین
  2. F

    غلام و مولا

    خورشید هنوز وسط آسمان نرسیده بود، صدای همهمه در صحن حیاط لحظه به لحظه بیشتر می شد. خورشید نورش را مستقیم روی سر کسانی که آنجا بودند، می پاشید و بوی خاک آب خورده، همراه با بوی کاهگل را در هوا می پراکند. گروهی ایستاده و چند نفری که خسته شده بودند، کنار دیوار توی حیاط نشسته بودند و با هم پچ پچ می...
  3. F

    بندگی خدا

    روزی علی (ع) بر سر راهش به کوفه به شهر انبار رسید. این شهر در گذشته جزو سرزمین ایران بوده است. وقتی که خبر ورود علی (ع) به ایرانیان رسید، عده ای از کدخداها، دهدارها و بزرگان به استقبال خلیفه آمدند. آنان به گمان خودشان، علی (ع) را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند. وقتی به آن حضرت رسیدند، در جلوی...
  4. F

    پدر یتیمان

    مقداری عسل و انجیر از همدان و حلوان برای حضرت اوردند امر فرمود بین یتیمان تقسیم کنند و خود حضرت شخصا بچه های یتیم را نوازش می کرد و از عسل وانجیر به دهانشان می گذاشت عرض می کردند چرا شما این کار را می کنید؟ می فرمود امام پدر یتیمان است این عمل را انجام می دهم تا احساس بی پدری نکنند.
  5. F

    همه برن سجده..!!!

    شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این...
  6. F

    حکیم ارد بزرگ

    به حکیم ارد بزرگ گفتند : ایرانیان را چگونه دیدید ؟فرمود : بزرگانی در درون چراغ جادو !گفتند : چراغ جادو ؟!فرمود : آری ... ایران سرزمین بزرگان است و هزار افسوس که بیشتر این بزرگان ، در درون چراغ جادو ، خویش را در بند کرده و دلخوش به زندگی در سختی و غم هستند گفتند : حکیم در این میانه ، کار شما چیست...
  7. F

    سعی کنید همیشه حالت تعادل را حفظ کنید

    زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پیر دانا نزد او رفتند. پیرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آن‌ها را کنار خود نشاند او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری!؟ مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحد مرگ او را می‌پرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود! و از...
  8. F

    لقمان حکیم

    آورده اند که لقمان حکیم پسر خود را وصیت کرد، که ای فرزند! هزار کلمه حکمت آموختم و از آن چهارصد کلمه اختیار کردم و از چهارصد کلمه چهل کلمه گرفتم و از چهل کلمه هشت کلمه اختیار کردم که در این هشت کلمه، تمام حکمت ها جمع است: اول و دوم، آن که دو چیز را فراموش مکن: خدا و مرگ را. سوم و چهارم، آن...
  9. F

    انیشتن و شیطان

    طیبه مروت در مطلبی درباره انیشتن می‏نویسد:" استاد بی دین دانشگاه با این سوال شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند: آیا خدا هر چیزیکه وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:بله او خلق کرد. استاد گفت : اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد و مطابق این قانون که کردار ما نمایانگر...
  10. F

    خانه ای با پنجره های طلایی

    پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن...
  11. F

    هیچوخت زود قضاوت نکن

    ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ...
  12. F

    موجودی به نام پول

    پیرمرد جلوی خانه‌اش ناراحت نشسته بود سلام کردم جواب نداد فکر کردم شاید با این حال که گوش‌هایش بزرگند ولی صدای مرا نشنیده دو مرتبه سلام کردم باز هم جواب نداد کمی ناراحت شدم با خودم گفتم بی‌خیالش هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدایی شنیدم امیدوارشدم سرم را بر گرداندم دیدم پیرمرد در حالی که یک هزار...
  13. F

    بوی مطبوع یا نا‌مطبوع

    سوار تاکسی بود» دید کمی جلو‌تر جمعیت زیادی دارن با هم بگو مگو می‌کنند شیشه ماشین رو باز کرد» بوی کله پاچه تا توی مغز استخوانش رخنه کرد. یک مرتبه از خواب پرید صورتش کاملا ملتحب وعرق کرده بود» هنوز بوی کله پاچه را داشت احساس می‌کرد» به هر زحمتی بود خودش رو به ویلچر رسوند می‌دونست که چیزی توی...
  14. F

    مثبت اندیشی

    چندی پیش زنی از خواب بیدارمی شود در آیینه نگاه می کند ومتوجه می شود که فقط سه تارموروی سرش است.به خود می گوید:فکر کنم بهتر باشد امروز موهایم را ببافم همین کار را می کند وروز را به خوشی می گذراند.روز بعد از خواب بیدارمی شود وخودش رادر آیینه نگاه میکند و می بیند که فقط دو تار مو روی سرش مانده...
  15. F

    قل قولی از یکی از اساتید دانشگاه:

    “چندين سال قبل براي تحصيل در دانشگاه سانتا کلارا کاليفرنيا، وارد ايالات متحده شده بودم،سه چهار ماه از شروع سال تحصيلي گذشته بود كه يك كار گروهي براي دانشجويان تعيين شد كه در گروه هاي پنج شش نفري با برنامه زماني مشخصي بايد انجام ميشد. دقيقا يادمه از دختر آمريكايي كه درست توي نيمكت بغليم مينشست و...
  16. F

    ما چقد زود باوریم!

    دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود: ۱- مقدار زیاد...
  17. F

    داستان مناره کج

    روایت شده است در حدود 600 سال پیش بهترین معماران ایرانی مشغول ساخت مسجدی عظیم در اصفهان بودند … در روزهای پایانی اتمام بنای مسجد و چند روز مانده به افتتاح مسجد کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت ...
  18. F

    قانون باورها

    دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر كیفیت زندگی انسانها آزمایشی را در دانشگاه هاروارد انجام دادند. 80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب كردند. یك شهرك را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش ساختند. غذاهای 40 سال پیش در این شهرك پخته می شد. خط روی شیشه های مغازه ها، فرم مبلمان، آهنگ ها،...
  19. F

    گل و خار

    و گلی تازه به دنیا آمد خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحمی آمد نزدیک،گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید
  20. F

    دعوی خدایی

    :eek:شخصی دعوی خدایی می کرد. او را به پیش خلیفه بردند.او را گفت : پارسال یکی اینجا دعوی پیغمبری می کرد، او را بکشتند.گفت: نیک کرده اند که او را من نفرستاده بودم.
بالا