با سلام دوستان اینجا کسی با دستگاه تریم(trime-fm) که برای اندازه گیری رطوبت خاک به کار میره اشنایی داره ممنون میشم اگه اطلاعاتی در این باره دارید برام بفرستید....با تشکر
باشد؛ پرنده باش ولی در قفس نمان
تا دور دور ها برو؛ در تیررس؛ نمان
دیگر بریده اند نفس های آخرم
اما تو بعد از این همه بی هم نفس؛ نمان
از من گذشته است که دل خوش کنم به عشق
بی من به دلخوشی دل خود برس! نمان
دستت اگر به میوه ی ممنوعه می رسد
دستی ببر بچین و دگر در هوس؛ نمان
خشکیده برگ های...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------فال می خواهم بگیرم
میشود نیت کنی ؟
میشود با این غزل
احساس سنخیت کنی ؟
کاش شاعر می شدم
مضمون شعرم می شدی
قوه ی شعر مرا
درگیر فعلیت کنی
منطق لب های تو
شد علت اشعار من
می شود با بوسه ای...
ماه از پنجره کوچید
بهار از درخت
گوزن از قصه
و شعری که می گفتم
دیگر ادامه نیافت
همه چیز تمام شد
سوار قطار شدی و رفتی
حالا باید
در شهری دور باشی
در قلب من چکار می کنی !؟
{ رسول یونان }
بنفشهها ... چه عریان
بهار ... چه نزدیک
شهر ... چه بیتاب
پنجره ... چه صادق
من ... چه در انتظار
تو ... چه آسوده ... چه بی واژه ...
چه بی حیرت خفته ای ...
{ نیکی فیروزکوهی }
[IMG]
من هم اکنون احساس می کنم
بر تل خاکستری
از همه یِ آتش ها و امیدها و خواستن هایم
تنها مانده ام
و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم
و اعماق آسمان ساکت را می نگرم
و خود را می نگرم
و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ
این سئوال همواره در پیش نظرم پدیدار است
و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر
که...
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم
که یک روز ابری پوشیدمش
و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ...
گلی شد
و من بی خیال پی اش را نگرفتم
به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود ولی نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!!
آقایی که توی خشکشویی کار...
همه چیز تمام شده بود
سه ساعت مانده بود تا پرواز
تمام تنم حرف بود
مادرم روبهروى آینه ایستاد
موهایش را قیچى کرد
بند کفشم را بستم
گفتم خبر مىدهم روزگارم را
گیسهاى بلندش در دستش گره خورده بود
نگاهم نکرد
گفت
خبرى نمىرسد
وقتى فاصله اقیانوس باشد
دعا کن خوابت را ببینم ...
{ نسیم صالحی }
چشم هايم ضعيف شده اند
و دست هايم مى لرزند
انگار ديگر بزرگ شده ام
بچه كه بودم فكر مى كردم
كسى به سنِّ امروزِ من
يعنى " آدم بزرگ "هميشه دوست داشتم بزرگ شوم
هنوز هم مطمئن نيستم كه شده ام يا نه
اما...
حالا از پيرى مى ترسم
از دچار شدن به سرنوشتِ پدر
از فراموش شدن
از سرما
از برف
از
...
مى ترسم
میدانم
دیگر هیچ دشتی
میان دست هایم نخواهد وزید
و قلبم را
باد تبعید خواهد کرد
به جایی دور
دورتر از چشم های تو
جایی که هیچ صبحی
برای آوازهای محلی ام
طلوع نخواهد کرد ..
چنان خستهام از روزگار ،
انگار روحِ صد آدم پیر در سینهام حلول کرده است.
پیرمردِ درونِ من، از اینهمه روزهای بی شمار تنها یک بهار آرزو دارد.
یک بهار که غروبش، دلِ هیچکس نلرزد ..
{ نیکی فیروزکوهی }
It is not just war, quake and smoking that people can die from. Someday, they will equally die from smiles which they failed to make and tears which they failed to shed.
.. انسان فقط از جنگ، زلزله و سیگار نمیمیرد، انسان روزی، از لبخندهایی که نمیزند، و اشکهایی که نمیریزد، خواهد مرد ..