حرف هایی است برای گفتن،که اگر گوشی نبود نمی گوییم.
وحرفایی هست برای نگفتن;
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
حرفایی شگفت،
زیبا
و
اهورایی
همین هایند...
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانههایی را که هر روز برایشان میریزم
در میان آنها
یک پرندهی بیمعرفت هست
که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد.
من او را بیشتر دوست دارم
من زني هستم كه آوازهايم را گم كرده ام...
ميان شاخسار غربت و تنهايي خويش
دست به گريبان هستي و نيستي
حجم تنهاييم آنقدر بزرگ است كه
دلم را چون قطره ايي در خود بلعيده
و نگاهم اندوه هزار ساله را در خود زنداني كرده
آسمان قلبم همچنان ابري و تاريك است
روياهايم دست نخورده و بكر
و همچنان منتظر معجزتي...
من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است ؟
تو داني كاين سفر هرگز به سوي آسمانها نيست
سوي بهرام، اين جاويد خون آشام
سوي ناهيد، اين بد بيوه گرگ قحبهي بيغم
كه ميزد جام شومش را به جام حافظ...
پيش اين سنگدلان قدر دل و سنگ يکيست
قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يکيست
ديدی آن را که تو خواندی به جهان يارترين
سينه را ساختی از عشقش، سرشارترين
آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترين
چه دل ازارترين شد! چه دل ازارترين؟
همه چیز را دیده ایم
تجربه های سنگین ما
ما را پاداش می دهد
که آرام گریه کنیم
مردم گریز
نشانی خانه خویش را گم کرده ایم
لطف بنفشه را می دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی کنیم
ما نمی دانیم
شاید در کنار بنفشه
دشنه ای را به خاک سپرده باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته...
چه زیباست آنچه دور است و دست نیافتنی ... وچه طعم گسی دارد وصال. میدوی, تلاش میکنی, گریه میکنی, زجر میکشی به مقصد که رسیدی ناگهان میلرزی, ته دلت خالی میشود, دلت برای انتظار تنگ میشود. دلت برای دلهره ها تنگ میشود...
گاهی خود را گم میکنم و می اندیشم در این دنیا چگونه مردم گمان می برند پیدایند.....
نگاهم بین مردم گم میشود
خیالم بین مشغله هایم
و لحظه ام بین ایامم
من با هزاران برنامه ، به آسانی در این دنیا گم میشوم
من عاشقی نمیدانم،اما گمان میبرم که میدانم!
***
با من عاشقی میکنی
گمان میبرم خواستنت اوج عاشقی من است،اینگونه عاشقی میکنم!
عشقم را با زیبایی کلام و معجزه مکان تقدیمت میکنم
آیا من واقعا عاشقی میکنم؟
من به ظن خویش عاشقی میکنم و تو در کمال متانت و عاشقی پاسخ میدهی
اینگونه به من عاشقی می...
اگر بهترین دوستم نیستی پس لا اقل بهترین دشمنم باش اگر غمخوارم نیستی لا اقل بزرگترین غمم باش هر چه هستی همیشه بهترین باش چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند پس لا اقل در بدترین خاطره هایم بهترین باش
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست .
به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید
مبادا که
ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.