گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانهای ---عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیدهاند
من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای ---کاش میپرسید کس، کایشان بچند ارزیدهاند
دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین --ای عجب! آن سنگها را هم ز من دزدیدهاند
سنگ میدزدند از دیوانه با این عقل و رای --مبحث فهمیدنیها را...