تركيبى از تغيير و بارانست پاييز! درست مثل آدمهاى خوشبختى كه زندگى را "تعريف و تثبيت"
نمیكنند؛ جايى همان وسط میايستند در ميانهى گذار و قرار؛ جايى كه هوايش قابل اطمينان نيست؛ گاهى گرم، و گاهى سرد و ابرى و تازه ابرش آبستن بارانست هميشه و اشكش دمِ مشك؛ اما در عوض، آنجا هيچ اتفاقى آدم را بهت زده...