نتایح جستجو

  1. T

    یک جرعه کتاب..

    دراین زندگی ازهمه چیز می توان چشم پوشید. چشم پوشیدن، فریبنده ترین طریق از دست دادن است، همه چیزمگر یک چیز. آنچه می خواهم به شما بگویم، گفته مادر بزرگم است زنی بود روستایی، تنها زن باسواد دهکده اش. درتمام عمربدبختی به سرش باریده بود. یک روز ازاو پرسیدم: مامان بزرگ چه چیزی درزندگی ازهمه مهم تر...
  2. T

    یک جرعه کتاب..

    من او را نمی فهمیدم، اما او را به دلیل اینکه نمی فهمیدم، نکشتم... شما او را نمی فهمیدید، و او را به دلیل آنکه نمی فهمیدید، به شنیع ترین شکل ممکن کشتید... و این اوج مصیبت انسان عصر ماست: له کردن انسانهایی که نمی فهمیم شان، فهم خود را اوج فهم جهان دانستن....!! "فردا شکل امروز نیست" نادر...
  3. T

    به نفر بالایی یک نصیحت بکن

    کتاب بخون:king:
  4. T

    به نفر بالایی یک نصیحت بکن

    زیر بارون چترتو ببند:D
  5. T

    مشاعرۀ سنّتی

    یک نظر مستانه کردی عاقبت عقل را دیوانه کردی عاقبت با غم خود آشنای کردی مرا از خودم بیگانه کردی عاقبت در دل من گنج خود کردی نهان جای در ویرانه کردی عاقبت سوختی در شمع رویت جان من چارهٔ پروانه کردی عاقبت قطرهٔ اشک مرا کردی قبول قطره را در دانه کردی عاقبت کردی اندر کلّ موجودات سیر جان من...
  6. T

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش گر در آیینه ببینی برود دل ز برت سعدی جان^__^
  7. T

    مشاعرۀ سنّتی

    یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را
  8. T

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست دارم که کست دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی ...
  9. T

    مشاعرۀ سنّتی

    شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته به امید روی دوست گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
  10. T

    مشاعرۀ سنّتی

    من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم دانی از دولت وصلت چه طلب دارم...
  11. T

    مشاعرۀ سنّتی

    من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
  12. T

    صابش اومد:sweatdrop:

    صابش اومد:sweatdrop:
  13. T

    تعلل ن تالل:huh:

    تعلل ن تالل:huh:
  14. T

    مشاعرۀ سنّتی

    تا با توام، از تو جان دهم آدم را وز نور تو روشنی دهم عالم را چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود کز سینه به کام خود برآرم دم را
  15. T

    مشاعرۀ سنّتی

    دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد سر من مست جمالت دل من دام خیالت گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
  16. T

    مشاعرۀ سنّتی

    در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
  17. T

    مشاعرۀ سنّتی

    راه مرا اشاره شو من به کجا رسیده ام؟ هرچه دویده ام تو را خسته شدم ، ندیده ام
  18. T

    مشاعرۀ سنّتی

    می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را می جویمت چنانکه لب تشنه آب را محو تو ام چنانکه ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل یا آنچنانکه بال پریدن عقاب را حتی اگر نباشی ، می آفرینمت چونانکه...
  19. T

    مشاعرۀ سنّتی

    نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش که آب زندگیم در نظر نمی‌آید
بالا