نتایح جستجو

گاه چون درد فزونی کند جام دل لبریز گردد آنگاه کلمات بردگانی هستند که بار غم آدمی را به دوش خود می کشانند ،بیچاره کلمات که تا ابد در بند آدمی گرفتار خواهند ماند

عمری در پی علم کودکانه دویدم ودر آن هیچ ندیدم جز : نادانی بی امان خود را و دانایی بی انتهای پروردگار خود را از نادانی خود به تنگ آمدم و بر آن گریستم از دانایی او به وجد آمدم و شادمانه خندیدم و تمام امیدم به این بود که او این دویدن ها را دوست دارد ورنه تمام زندگیم به بازی کودکی می ماند که در...

به اعتقاد من معنی حجاب تنها پوشش ظاهر نیست ، بلکه پوشش ظاهر جزئی از حجاب است حجاب داشتن را می توان حریم نگه داشتن در نظر گرفت و حریم را موقعیتی فرض کرد که در آن شخص از نظر فیزیکی و روحی در امنیت و آرامش است . بر اساس این نگرش بی حجابی تنها عدم داشتن پوشش ظاهری مناسب نیست بلکه هر نوع...

نجوا نجوا عارفی در سرای خیالم نشسته بود و با خدایش نجوا می کرد : تو مرا یار شوی من زجهان یار نخواهم عاشق شیفته ای با دل بیمار نخواهم تو مرا یار شوی وارهم از عالم هستی می بنوشم به طرب آیم از این حالت مستی تو مرا یار شوی بگذرم از هر چه تو خواهی بگذرم از من و از هر چه سیاهی و تباهی تو مرا...

مسافر مسافر مسافر خسته روی تخته سنگی نشست و گفت: کجایی مرگ ؟ گاه گاهی دلم برای تو هم تنگ می شود .هنوز نفس می کشم . ملالی نیست جز دوری تو . دوستان همه گله مندند پس بی وفاتر از آنم که سراغی از تو بگیرم . دلتنگی نکن ، برو با خیال من خوش باش. عاقبت ، تو هم مرا خواهی دید .به امید دیدار

خدایا خسته ام از این همه تکرار بی حاصل خدایا خسته ام از این همه تکرار بی حاصل خدایا این منم تکرار طوطی وار مشتی خاک ؟ بریده از همه دنیا؟ بریده از همه افلاک ؟ خدایا من شبیه رنگ پاییزم ؟ خدایا خاطرم سرد است ؟ من از تردید لبریزم ؟ خدایا من گریزان بودم از آرامی و سردی چه شد ما را که اینک...

باران باران شبی آرام و بی رویا و من خفته میان خواب شیرین شبانگاهی ،صدای رد پای دوست می آید: رفیق روزگار کودکی (( باران )) تو هستی باز ؟ کمر بر دیدنم بستی کنار من نشستی باز ؟ به رویم خنده ای کردی ، سکوتم را شکستی باز؟ زدی بر شانه ام دستی ، دو چشمم را ببستی باز ؟ چه آرام از برم رفتی ، تو عهدت...

پاییز پاییز در ایستگاه اتوبوس که می نشست یادش می افتاد که عمر است که می گذرد .دستش بی اختیار طرف چانه اش می رفت و آرام آرام ضمیر نا خود آگاه کار خودش را می کرد . دیگر آدمهای کنارش را نمی دید با اینکه آنها کنارش بودند و صدای ماشینها را نمی شنید با اینکه در چند قدمیش بودند ، آنگاه زندگی را می...

جزء 26 و 27 یا علی

سلام جزء 25 . یا علی:gol:

ضیافت ضیافت الهی تو بی واسطه نزد منی و من برای خواندنت واسطه ها گماشتم . اگر هنوز هم از پشت پرده ها با تو سخن گویم نه چون شوق دیدارت ندارم روسیاهی خو د را در پس پرده ها پنهان دارم .آری خود را فریب می دهم که تو بینانی نهان منی و چون شرم مرا از روسیاهیم بینی تو نیز بر پرده هایم پرده ها گماری تا...

وگر به رهگذری یکدم از هواداری چوگرد در پی اش افتم چو باد بگریزد

با دل آرامی مرا خاطر خوشست کز دلم یکباره برد آرام را

در ازل بست دلم با سر زلفت پیمان تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم که پریشانی این سلسله را آخر نیست

روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد

حریم آستان عشق بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

سلام .222 تا 231. یا علی . التماس دعا:gol::gol::gol:

سلام .ممنون خیلی قشنگ بود .در پناه یکتای بی همتا سبز و جاوید باشید

سلام .بله خودم هستم شرمنده می شه دوباره اون لینگارو برام بگذارین