You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
-
این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت
چون ابر به کوهسار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده است و روزی که گذشت
- apasai
- ارسال پروفایل
-
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جامِ می از کفِ دست
در بی خبری مَرد چه هشیار و چه مست
- apasai
- ارسال پروفایل
-
امروز که نوبتِ جوانی من است
مِی نوشم از اینکه کامرانیِ من است
عیبم مکنید گر چه تلخ است خوش است
تلخ است ، از آنکه زندگانیِ من است
- apasai
- ارسال پروفایل
-
بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و زدی مگو که امروز خوش است
- apasai
- ارسال پروفایل
-
می خوردن و شاد بودن آئین من است
فارغ بودن ز کفر و دین ، دین من است
گفتم به عروس دهر :کابین تو چیست
گفتا : دل خرم تو کابین من است
- apasai
- ارسال پروفایل
-
امروز که نوبتِ جوانی من است
مِی نوشم از اینکه کامرانیِ من است
عیبم مکنید گر چه تلخ است خوش است
تلخ است ، از آنکه زندگانیِ من است
- apasai
- ارسال پروفایل
-
هر ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
گَرد از رخِ آستین به آزرم فشان
که آن هم رخ خوب نازنینی بوده است
- apasai
- ارسال پروفایل
-
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود زتن روانِ پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
ز آن پیش که سبزه بر دمد از خاکت
- apasai
- ارسال پروفایل
-
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جامِ می از کفِ دست
در بی خبری مَرد چه هشیار و چه مست
- apasai
- ارسال پروفایل
-
این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت
چون ابر به کوهسار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده است و روزی که گذشت
- apasai
- ارسال پروفایل
-
بسیار بگشتیم به گِرد در و دشت
و اندر همه آفاق بگشتیم به گشت
کس را نشنیدیم که آمد ز این راه
یعنی همه رفتند و یکی بازنگشت
- apasai
- ارسال پروفایل
-
گویند کسان که دوزخی باشد مست
قولی است خلاف و دل در آن نتوان بست
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچو کف دست
- apasai
- ارسال پروفایل
-
امروز تو را دسترسِ فردا نیست
و اندیشه ی فردات به جز سودا نیست
حالی خوش باش اگر دلت شیدا نیست
که این باقیِ عمر را بها پیدا نیست
- apasai
- ارسال پروفایل
-
امروز تو را دسترسِ فردا نیست
و اندیشه ی فردات به جز سودا نیست
حالی خوش باش اگر دلت شیدا نیست
که این باقیِ عمر را بها پیدا نیست
- apasai
- ارسال پروفایل
-
بسیار بگشتیم به گِرد در و دشت
و اندر همه آفاق بگشتیم به گشت
کس را نشنیدیم که آمد ز این راه
یعنی همه رفتند و یکی بازنگشت
- apasai
- ارسال پروفایل
-
این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت
چون ابر به کوهسار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده است و روزی که گذشت
- apasai
- ارسال پروفایل
-
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جامِ می از کفِ دست
در بی خبری مَرد چه هشیار و چه مست
- apasai
- ارسال پروفایل
-
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود زتن روانِ پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
ز آن پیش که سبزه بر دمد از خاکت
- apasai
- ارسال پروفایل
-
هر ذره که در خاک زمینی بوده است
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
گَرد از رخِ آستین به آزرم فشان
که آن هم رخ خوب نازنینی بوده است
- apasai
- ارسال پروفایل
-
امروز که نوبتِ جوانی من است
مِی نوشم از اینکه کامرانیِ من است
عیبم مکنید گر چه تلخ است خوش است
تلخ است ، از آنکه زندگانیِ من است
- apasai
- ارسال پروفایل