ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من، کاین همه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی، باز کجایی
عهد نا بستن از آن به که ، ببندی و نپایی
مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم
وین ندان که من از بهر غم عشق تو زادم
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن چنین خوب چرایی
شمع...
دیشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
نیمی از رخ بنمود و خمی از ابرویی
وسط ماه تماشای هلالی کردیم
شهریار غزلم خواند غزال وحشی
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم:gol: