خواب
خواب
از اینکه رازدار خوبی نبودم مرا ببخش.اولین بار است که خوابم راتعریف میکنم.
روزی که در خواب دستانم را گرفتی ومثال پدران دورم دادی ،هیچگاه از خاطرم نخواهدنرفت وچه با شکوه وباعظمت بودی.
واز ابهتت زبانم بند آمده بود.با تنی لرزان وپر از شادی دستت رامیفشردم.مولای من آنوقتها کوچک بودم...