بوی سیگار شدیدی آمد
با خودم میگویم
نکند باز پدر غمگین است
نکند باز دلش ...
پله ها را دو به یک طی کردم !
تا رسیدم بر بام !
پدرم را دیدم
زیر آوار غرورش مدفون
زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟
که چرا مزه فقر
وسط سفره ماست
و چراها و چرا های دگر ...
دل من هم لرزید
مثل زانوی پدر
دیدن این صحنه
آنچنان...
نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما
انگار کردم !
با دوست داشتن ِ زیادم
با هِی ببینمت هایم
با همیشه ببخشها و
همیشه ، دلَم برایِ تو تنگ شُده هایم ..
نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما
انگار کردم !
وقتی که با شانه هایِ بالا گرفته از تو میگفتم
وقتی که نام تو را بلند میخواندم
وقتی که در همیشه ،
هر جا
تو را به نام...
مرد باشی
تنها باشی
دلتنگ باشی
آواره ی کوچه و خیابان باشی
وقتی به اولین زنی که شبیهِ اوست میرسی
نزدیک میشوی
سیگارت را روشن میکنی
بعد پشت دستت را
خو و و و و و ب
داغ میکنی
دا ا ا ا ا ا غ
....
این داستان هیچ دنباله ای ندارد
.
.
حالا،
اگر فقط جای دیگران خالی بود،
غصهای نداشتم،
آدم هرجور بتواند با جای خالی دیگران کنار میآید،
اما جای خود من خالی است
و این جای خالی دیگر شوخی بردار نیست. .
برایت رویاهایى آرزو مىكنم تمامنشدنى
و آرزوهایى پر شور
كه از میانشان چند تایى برآورده شود
برایت آرزو میكنم كه فراموش كنى
چیزهایى را كه باید فراموش كنى
برایت شوق آرزو مىكنم
آرامش آرزو مىكنم
برایت آرزو مىكنم كه با پرواز پرندگان بیدار شوى
و یا با خندهى كودكان
برایت آرزو مىكنم كه دوام بیاورى...
برایت رویاهایى آرزو مىكنم تمامنشدنى
و آرزوهایى پر شور
كه از میانشان چند تایى برآورده شود
برایت آرزو میكنم كه فراموش كنى
چیزهایى را كه باید فراموش كنى
برایت شوق آرزو مىكنم
آرامش آرزو مىكنم
برایت آرزو مىكنم كه با پرواز پرندگان بیدار شوى
و یا با خندهى كودكان
برایت آرزو مىكنم كه دوام بیاورى...
برایت رویاهایى آرزو مىكنم تمامنشدنى
و آرزوهایى پر شور
كه از میانشان چند تایى برآورده شود
برایت آرزو میكنم كه فراموش كنى
چیزهایى را كه باید فراموش كنى
برایت شوق آرزو مىكنم
آرامش آرزو مىكنم
برایت آرزو مىكنم كه با پرواز پرندگان بیدار شوى
و یا با خندهى كودكان
برایت آرزو مىكنم كه دوام بیاورى...
تمام فالهای امسال
تو پیدا بودی
و بر من حکم آمد
که صبور باشم
که بنشینم به راهت
در تمام حال و احوال من
جای خالیت بود
وقتی خندیدم و تو
نبودی که خیره
به خندههایم باشی
وقتی باریدم و تو
نبودی که شانه باشی
من برای نبودنت تمام
امسال بودم
و حالا از هر راهی که باشد
باید بیایی
نه دیگر در فال...
ما مردمان عادی گاهی دلمان می خواهد خوشبخت باشیم ،
نان گرم بخوریم یا بندرهای دنیا را نه در کارت پستال ها بلکه به صورت زنده ببینیم
ما مردمان عادی خیلی آرزوهای دیگر هم داریم
که ما فرصت شمردنش را نداریم و شما حوصله ی شنیدنش را ندارید ..
{ احمدرضا احمدی }
همه چیز داشت خوب پیش میرفت؛
صبح هایمان با هم
به خیر میشد،
شب هایمان به خوش؛
همه چیز داشت خوب پیش میرفت،
تا اینکه فهمیدیم
بدون هم
زنده میمانیم،
و همین فهمیدن پر حقیقت
شد
بدترین کابوسه عاشقانه هایمان...
آدمهای دنیای هر کس دو دسته هستند. آدمهای داشته و نداشته...
آدمهای داشته همان کسانی هستند که کنارشان غذا میخوری، راه میروی و حتی میخندی... آدمهای داشته یعنی همان آدمهای روزمره!
هر روز میبینیشان... چشم توی چشم میشوید... اما....
دسته دوم آدمهای نداشته هستند... همانها که حسرت داشتنشان...
بی تو، اینجا
همه در حبس ابد تبعیدند!
سالها
هجری و شمسی
همه بی خورشیدند!
سیر تقویم جلالی
به جمال تو خوش است
فصلها را
همه با فاصلهات سنجیدند
تو بیایی
همهی ساعتها، ثانیهها
از همین روز
همین لحظه، همین دم، عیدند!
#قیصر_امین_پور