در نوای مبهم آواز دوست/یکدمش آمد بسوی جنب و جوش
گفتمش این چیست کز آواز آن/اینچنین مست و پریشان مشوی؟
گفت این آغاز یک راز دل است/رلز یک غم در درون سینه است
صحبتی کز صدهزاران یار بود/مبهم و سخت و توهم بار بود
هرکسی آمد سراغ این خموش/گفت دوستت مینگارم ای رئوف
این دل من کز چنین آواز سرد/برده میشد...