غروب است و هوا دلگیر
تا طلوعی دیگر نخواهم ماند
می روم از دیار غریب
کسی در آن سو مرا می خواند
کوله ام آماده
لبریز از یک دنیا تردید و ترس
از یک دنیا اندوه و مرگ
بیتاب گریزم
گریزی از هزاران دلهره
از نگاه هایی مبهم
بیتابم دیگر نمی مانم
غروب است و هوا دلگیر
تا طلوعی دیگر نخواهم ماند...:gol: