قصش درازه، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد ،علی فرصت. آره واینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود. کریم آق منگل بابا، میشناسیش. آره، از ما نه،از اونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری، به موت قسمما اصلا تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین.یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی...