نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    خنده هایم شکلاتی شده اند..!!!زیادی خالص....تلخ تلخ!!
  2. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    گاهي بايد به دور خود يک ديوار تنهايي کشيد،نه براي اينکه ديگران را از خودت دور کني بلکه براي اينکه ببيني چه کساني اهميت داده و به خود زحمت مي دهند که اين ديوار را بشکنند !!!
  3. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    ما آدم‌ها موجودات عجیبی‌ هستیم وقتی‌ میگوییم تنهایم بگذار یعنی‌ ، بیش از همیشه به وجودت احتیاج دارم . . .
  4. hamedinia_m51

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    مي آيي عاشق مي كني محو مي شوي تا فراموشت مي كنم!!! دوباره مي آيي تازه مي كني خاطرات را محو مي شوي به راستي كه سراب از تو با ثبات تر است!!!
  5. hamedinia_m51

    رفتن...

    من که هیچ .. چه رنجـــی میکشند !.. کلماتـــی که .. بار سنگین نبودنت را به دوش میکشند!!
  6. hamedinia_m51

    فراق یار

    این سه نقطه را برای تو گذاشته ام همیشه اینها نشانه ی سانســــــور نیست هزار حرف و تصویر و خاطره در آن خوابیده مثل من که وقتی نگاهت می کنم سه نقطه بیشتر نمی بینم : تــــــو ، مــــــــن و خــــُـــــدا !!!
  7. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    در آن هنگام که دستان نسيمي سرد ز روي سنگ فرش هر خيابان مي برد پوسيده برگي زرد در اين انديشه مي مانم اگر روزي بيفتم از دو چشمانت کدامين باد خواهد برد تن زرد و فرو پاشيده ي من را.............................................. ....
  8. hamedinia_m51

    زمزمه های عاشقانه

    دارم خفه میشوم! مگه چقدر می تونم بی هوات نفس بکشم؟
  9. hamedinia_m51

    كوي دوست

    چون خدا تنهایم نه از او تنهاتر خدا در تنهایی خود تنهاست من در ازدحام آدمیان...
  10. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    هیچ وقت شعار نداده ام که به زور لبخند بزن ... بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست ... آنگاه تبسمت زیباتر از رنگین کمان بعد از باران خواهد شد ...
  11. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    بادی نمی وزد حتی نسیمی ساده چگونه است که من گیسو پریشانم گمان کنم هوای توست....
  12. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    ای کــــــــاش قلبـــــــــم آنروز اینگــــــــــــــونه نمی لرزید تا مجبـــــــور باشم اکنـــــــــون پس لرزه هایش را به دوش بکشــــــــــم...
  13. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    سالها می گذرد و من از پنجره ی بیداری کوچه یاد تو را می نگرم و چنان آرامم که کسی فکر نکند زیر خاکستر آرامش من چه هیاهویی ست عاشقی هم دردی ست ومن از لحظه ی دیدار تو می دانستم که به این درد شبی خواهم مرد............
  14. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    دست وبالم از حرف خالی خالی ست ، هر چه هست ... توئی ...و توحرف نداری !
  15. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    برای تاختن تا مرز های شک برای بی تو بودن های زجرآور برای لحظه های خیس دلتنگی من و باران و کوچه ، هر سه همدستیم. برای فراموشی یک کابوس وحشت زا برای خنده های تلخ و تکراری برای رفتن تو ، بی تو بودن ها من و باران و کوچه ، هر سه همدستیم و اما من من و دلتنگی و آوار تنهایی من و یک عمر با...
  16. hamedinia_m51

    فراق یار

    به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را گرد باد های فراموشی حرمت نمی شناسند...
  17. hamedinia_m51

    كوي دوست

    زمان کند می گذرد بی تو روغن کاری می خواهد این چرخ قدیمی...
  18. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    پهلو به پهلوی من آمدی ... با تو نبودم ... سایه ات را گفتم ! خودت با دیگری بودی !!! شب شما هم خوش ...
  19. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    وصله می زنم تکه پاره های دوستی را و می دانم این پیرهن دیگر بر تنم برازنده نیست...
  20. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    نه قهوه تلخ نه پیک های پی در پی یک جرعه صدایت برایم کافیست...
بالا