نتایح جستجو

ماجرای نیاز یک انسان شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون...

تمام لذت عمرم همین است که مولایم امیرالمومنین است

پيامبر(صلی الله عليه و آله): حُسنُ السُّؤالِ نِصفُ الْعِلمِ؛ پرسش نيكو، نيمى از دانش است. كنزالعمّال، ح 29262

تو ای صفای ضمیرم چرا نمیآیی؟ چرا بهانه نگیرم چرا نمیآیی؟ اگر حجاب ظهورت وجود پست منست خداکند که بمیرم چرا نمیآیی؟

یک عمر تو زخمهایمان را بستی هرروز کشیدی به سر ما دستی شعبان که به نیمه میرسد آقاجان ما تازه به یادمان میافتد هستی

واقعا استفاده کردیم ممنون با مولا محشور بشید یاعلی

امام سجاد(سلام الله عليه): إنَّ أقرَبَكُم مِن اللَّهِ أوسَعَكُم خُلقاً؛ نزديك‏ترين شما به خداوند، گشاده خوترين شماست. الكافي: ج 8، ص 69، ح 24 (ميزان الحكمة: ج 3، ص 2539)

امام حسن(سلام الله عليه): مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ سَحَقَ كَرَمَهُ؛ هر كس احسان‏هاى خود را برشمرد، بخشندگى خود را تباه كرده است. بحارالأنوار، ج 74، ص 417

ای آب گریست چشم لیلا بی تو ای اشک نشست غم به دلها بی تو ای مشک چو با تیر همآغوش شدی خون شد دل نازنین سقا بی تو

دلم سمت ضریحت پر گرفته غمی سنگین مرا در بر گرفته محرم می رود اما دل من دوباره نوحه را از سر گرفته

دربیکرانه های زندگی دوچیز افسونم میکند: آبی آسمان را که میبینم و میدانم که نیست خدایی را که نمیبینم و میدانم که هست!

در سر همه سودای شهادت دارد بر سینه نشان استقامت دارد گر کوفه خیانت بکند باکی نیست او هم پسر علیست ! عادت دارد

در بارش تیغ و تیر سقا می رفت بی دست.بدون چشم. اما. می رفت امید هزار ماهی کوچک بود... مشکی که به روی دوش دریا می رفت

تو مثل دست خود افتاده بودی به قدر مهربانی ساده بودی در آن هنگامه از خود گذشتن عجب دستی به دریا داده بودی

حکایت کربلا حکایت ابر زنیست که یکه تاز عرصه ی شکیبایست و از وجود اوست اگر کربلا باقیست.

سلام بر آنکه در دریای زنیتش مردانگی علی موج میزد! گر چه پیغمبر نبود اما رسول جاودانگی خون برادرش شد و کربلا را در گوش ماسوا فریاد کرد... سلام بر زینب

صبر را مفهوم و معنا زینب است کعبه غمهای دنیا زینب است چون حسین است آفتاب شهر عشق ماهتاب عالم آرا زینب است

سرشارترین شعر خدایی زینب اسطوره طاقت و حیایی زینب تو زینت نقطه بسم الله و تفسیر فصیح کربلایی زینب

آنجا که وداع خواهری دیدن داشت یک لحظه درنگ هم پرستیدن داشت آنجا که گلو حسین و لب زینب بود حقا که رگ بریده بوسیدن داشت

میتوان مانند کوهی درد بود شام با یک قافله شبگرد بود میتوان چون شیر دشت کربلا نام زینب داشت اما مرد بود