نتایح جستجو

  1. T

    فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشم داشت و حساب و کتاب و معامله...

    فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشم داشت و حساب و کتاب و معامله دوست داشته باشیم در اصل در بهشتیم هرگاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کین آلوده شویم، با سر به جهنم افتاده ایم. کتاب ملت عشق (سوم)
  2. T

    مشاعرۀ سنّتی

    ای یار، مکن، بر من بی‌یار ببخشای جانم به لب آمد ز تو، زنهار ببخشای در کار من غمزده ای دوست نظر کن بر جان من دلشده ای یار، ببخشای زان پیش که از حسرت روی تو بمیرم بس دور بماندم ز تو بیمار، ببخشای اینک به امیدی به درت آمده‌ام باز این بار مکن همچو دگربار، ببخشای مرغ دل من بی‌پر و بی‌بال بمانده است...
  3. T

    کائنات وجودی واحد است همه‌چیز و همه‌کس را با نخی نامرئی به هم بسته‌اند مبادا آه کسی را برآوری...

    کائنات وجودی واحد است همه‌چیز و همه‌کس را با نخی نامرئی به هم بسته‌اند مبادا آه کسی را برآوری مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیف‌تر باشد، بیازاری فراموش نکن اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان‌ها را اندوهگین کند و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند کتاب ملت عشق...
  4. T

    تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و...

    تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید چه کنم “تقدیرم این بوده” نشانه ی جهالت است تقدیر همه ی راه نیست، فقط تا سر دوراهی هاست گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی دست مسافر است پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم...
  5. T

    مشاعرۀ سنّتی

    در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی هر کس آزار من زار پسندید ولی نپسندید دل زار من آزار کسی آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من هر که با قیمت جان بود خریدار کسی شهریار عزیز
  6. T

    مشاعرۀ سنّتی

    در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم خود را به سر کویت بدنام ابد کردم از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم
  7. T

    مشاعرۀ سنّتی

    دین تسبیح و مناجات و محاسن دین نیست! به خدای تو قسم پیرو دین خودبین نیست! دین کجا گفته که همسایه ی خود را ول کن؟ دین کجا گفته که دل را ز خدا غافل کن؟؟ دین کجا گفته که چون کبک ببر سر در برف؟ دین کجا گفته فقط مغلطه باشد در حرف؟؟ دین کجا گفته جواب سخن حق تیر است؟؟ دین کجا گفته که بیچاره شدن تقدیر...
  8. T

    مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد

    آه، ای روشن طلوع بی غروب آفتاب سرزمین‌های جنوب آه، آه ای از سحر شاداب‌تر از بهاران تازه تر سیراب‌تر عشق دیگر نیست این، این خیرگی‌ست چلچراغی در سکوت و تیرگی‌ست عشق چون در سینه‌ام بیدار شد از طلب پا تا سرم ایثار شد این دگر من نیستم، من نیستم حیف از آن عمری که با من زیستم
  9. T

    خخخخ پیجم بازه : دی ن تو جواب امتیازی ک داده بودی گفدم خخخ

    خخخخ پیجم بازه : دی ن تو جواب امتیازی ک داده بودی گفدم خخخ
  10. T

    مشاعرۀ سنّتی

    ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی از کار خود افتادی در کار دگر رفتی صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم گلزار ندانستی در خار دگر رفتی گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی مولانا شعرشو عاخه ادم...
  11. T

    مشاعرۀ سنّتی

    یاور من تویی بکن بهر خدای یاریی نیست تو را ضعیفتر از دل من شکاریی نای برای من کند در شب و روز ناله‌ای چنگ برای من کند با غم و سوز زاریی کی بفشاردی مرا دست غمی و غصه‌ای گر تو مرا به عاطفت در بر خود فشاریی دیده همچو ابر من اشک روان نباردی گر تو ز ابر مرحمت بر سر من بباریی دست دراز کردمی‌گوش فلک...
  12. T

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به سوی تو نخوانم مرا هم تو به هر رنگی که خوانی اگر رنگین اگر ننگین ندانم گهی گویی خلاف و بی‌وفایی بلی تا تو چنینی من چنانم به پیش کور هیچم من چنانم به پیش گوش کر من بی‌زبانم مولانااای جااان
  13. T

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم مرا جانی در این قالب وانگه جز توم مذهب که من از نیستی جانا به عشق تو برون جستم اگر جز تو سری دارم سزاوار سر دارم وگر جز دامنت گیرم بریده باد این...
  14. T

    مشاعرۀ سنّتی

    و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت حافظ جاان
  15. T

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست درد آن بود که از پا درمان من بیفتد شهریار عزیز : )
  16. T

    مشاعرۀ سنّتی

    دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت سعدی جااانم
  17. T

    مخصوص خود خود خودت آوردم از خوشگلیای بهار قاصدکان اگه تموم شن خیلی جاشون معلومه من ک تا میرم...

    مخصوص خود خود خودت آوردم از خوشگلیای بهار قاصدکان اگه تموم شن خیلی جاشون معلومه من ک تا میرم بیرون هرچی دم دستم ببینم میکَنم آرزو میکُنم فوت میکنم:redface:
  18. T

    [IMG]

    [IMG]
  19. T

    مشاعرۀ سنّتی

    نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان...
  20. T

    مشاعرۀ سنّتی

    تارو پودم در اهتزاز آرد سیم ساز ترانه پردازت حیف نای فرشتگانم نیست تا کنم ساز دل هم آوازت وای ازین مرغ عاشق زخمی که بنالد به زخمه سازت شهریار جاااان
بالا