نتایح جستجو

داد چشمان تو در كشتن من دست به هم فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

تو مگر بر لب آبي به هوس بنشيني ورنه هر فتنه كه بيني همه از خود بيني به خدايي كه تويي بنده بگزيده ي او كه بر اين چاكر ديرينه كسي نگزيني

پستمون و با هم داديم مريمي ! :D هر كه دل آرام ديد از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر كه در اين دام رفت

دوست من اگه طالب واقعي هستيم كه جواب سوالهامون و بگيريم مسلما كتابهاي خوب و تحقيق بهتر ميتونن جوابت و بِدن. يه رفرنس كامل ميتونه قران باشه ممكنه يكي بگه فرضا من به قران هم اعتقاد ندارم من بهش ميگم بيا از برهان خلف استفاده كن: فرض كن قران درست باشه اگه به تناقض رسيدي ديگه ادامه نده اگه نه مطمئن...

دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي تو از اين چه سود داري كه نمي كني مدارا؟

دل را اگرچه بال و پر از غم شكسته شد سوداي دام عاشقي از سر به در نكرد

در خواب بدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت کاری چکنی که با اجل باشد جفت می خور که بزير خاک ميبايد خفت

دوست من خدا به ما عقل داده راه پرورشش رو هم ياد داده ميتونيم با مطالعه بيشتر و نگاه عميق تر به اطرافمون به خيلي چيزا برسيم وجود خدا كاملا بديهي يه اگه فقط به بدن خودت دقت كني، اين و ميتوني بفهمي بقيه چيزا رو بيخيال فقط به انگشتات دقت كن نرمي حركاتشون و ببين همينطوري اتفاقي كه نمي شه حتما...

زماني برام مشكلي پيش اومده بود هرچي دعا كردم و صداش كردم مشكلم حل نشد اون موقع فكر كردم خدا اصلا منو نمي بينه ، اين عادلانه نيست!! چون با تمام وجودم ازش خواسته بودم اما الان روزي هزار بار خدا رو شكر ميكنم كه اون دعام رو مستجاب نكرده بود :redface: و حالا پاك آفريدگارم بهتر از اون چيزي رو كه...

ترکيب طبايع چون بکام تو دمی است رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است با اهل خرد باش که اصل تن تو گردی و نسيمی و غباری و دمی است

روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم ساكن كوي بت عربده جويي بوديم

متاسفانه نمي دونم شاعرش كيه:redface:

شاعر كيست ؟ شاعر بايد كه پاك سرشت، بزرگ انديشه، نيكوانديش، و ريز بين باشد. در انواع علوم متنوع باشد زيرا چنان كه شعر در هر علمي به كار همي شود هر علم در شعر به كار همي شود. و شاعر بايد در مجلس معاشرت خوشروي. و بايد كه شعر او بدان درجه رسيده باشد كه در صحيفه ي روزگار نوشته، و بر زبان آزادگان...

مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين ! هوا بس ناجوانمردانه سرد است ..آي ! دمت گرم و سرت خوش باد! سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي

تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من...

"جان بلا نکارد" از روی نیکمت برخاست . لباس ارتشی اش رامرتب کرد و به تماشای انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش میگرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبشرا می شناخت. دختری با یک گل سرخ. از سیزده ماه پیش دلبستگی اش به او آغاز شده...

شادی و غمی که در قضا و قدر است نيکی و بدی که در نهاد بشر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است

می نوش ندانی ز کجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت :gol:

می دانم که دیگر بر نمی داری از این خواب گران سر تا ببینی خردسال سالخورد خویش را کاین زمان چندان شجاعت یافته ست تا بگوید: راست می گفتی پدر

شیطان که رانده شد بجز یک خطا نکرد خود را برای سجده ی آدم رضا نکرد شیطان هزار بار بهتر ز بی نماز او سجده را بر آدم و این بر خدا نکرد